coldly

/ˈkoʊldli//ˈkəʊldli/

معنی: بطور سرد
معانی دیگر: با سردی

جمله های نمونه

1. coldly
با سردی

2. Affronted at his impertinence, she stared at him coldly and wordlessly.
[ترجمه گوگل]او که از گستاخی او خشمگین شده بود، سرد و بی کلام به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]نگاهی سرد به او انداخت و بدون هیچ حرفی به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was coldly indifferent to other people.
[ترجمه گوگل]او به سردی نسبت به دیگران بی تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]نسبت به دیگران بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Husband and wife turned coldly accusing backs toward each other.
[ترجمه گوگل]زن و شوهر با سردی پشت سر همدیگر را متهم کردند
[ترجمه ترگمان]زن و شوهر به سردی به یکدیگر نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The prime minister's speech was well/warmly/coldly, etc. received by the conference delegates.
[ترجمه گوگل]سخنرانی نخست وزیر با استقبال خوب/گرمی/سرد و مورد استقبال نمایندگان کنفرانس قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]سخنرانی نخست وزیر به خوبی \/ به سردی \/ سردی و غیره توسط نمایندگان کنفرانس پذیرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "I'll see you in the morning," Hugh said coldly.
[ترجمه گوگل]هیو با خونسردی گفت: صبح میبینمت
[ترجمه ترگمان]هیو به سردی گفت: صبح می بینمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She surveyed him coldly with eyes that spat venom.
[ترجمه گوگل]او را سرد با چشمانی که سم تف می داد بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]با چشمانی سرد و سرد او را برانداز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The designs were pure, austere and coldly beautiful.
[ترجمه گوگل]طرح ها خالص، ریاضت و سرد و زیبا بودند
[ترجمه ترگمان]طرح ها پاک و تیره رنگ و به سردی زیبا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The woman eyed him coldly. "Don't be facetious," she said.
[ترجمه گوگل]زن با سردی به او نگاه کرد او گفت: "جذابی نباش "
[ترجمه ترگمان]زن با سردی به او نگاه کرد و گفت: شوخی نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her manner was coldly dismissive.
[ترجمه گوگل]رفتار او به سردی توهین آمیز بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش با لحن سردی جواب رد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "You wish to speak with me?" he enquired coldly.
[ترجمه گوگل]"میخوای با من صحبت کنی؟" با سردی پرسید
[ترجمه ترگمان]میخوای با من حرف بزنی؟ به سردی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The senior revolutionary can play the situation coldly.
[ترجمه گوگل]انقلابی ارشد می تواند اوضاع را سرد بازی کند
[ترجمه ترگمان]یک انقلابی ارشد می تواند این وضعیت را به سردی برگزار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She stood back and regarded him coldly.
[ترجمه گوگل]او عقب ایستاد و با خونسردی به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]جما برگشت و به سردی او را نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور سرد (قید)
coldly, icily

انگلیسی به انگلیسی

• distantly, unresponsively, in an unfriendly manner

پیشنهاد کاربران

با سردی. بدون احساس. خشک
مثال:
he regarded her coldly
مرد با سردی و بدون احساس به زن نگاه کرد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : cold / coldness / coldie
✅️ صفت ( adjective ) : cold / coldish
✅️ قید ( adverb ) : coldly / cold
به دور از احساس
بی تفاوت
به سردی
بی روح، سردمزاج، بی عاطفه، بی احساس، خشک

بپرس