صفت ( adjective )
حالات: colder, coldest
حالات: colder, coldest
• (1) تعریف: having a body temperature below normal.
• مترادف: chill, chilly, cool
• متضاد: hot, warm
• مشابه: algid, frostbitten, ice-cold, icy, numb, shivering, shivery
• مترادف: chill, chilly, cool
• متضاد: hot, warm
• مشابه: algid, frostbitten, ice-cold, icy, numb, shivering, shivery
- She warmed her cold hands and feet by the fire.
[ترجمه .......] او دست و پاهایش را با آتش گرم کرد .|
[ترجمه Oladi] او دست و پاهای سردش را با آتش گرم کرد|
[ترجمه محمدهادی] اودست وپایش را با آتش گرم کرد|
[ترجمه گوگل] دست و پای سردش را کنار آتش گرم کرد[ترجمه ترگمان] دست های سردش را کنار آتش گرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: without warmth.
• مترادف: chilly, cool, nippy, wintry
• متضاد: hot, lukewarm
• مشابه: arctic, bitter, freezing, frigid, frosty, gelid, glacial, hyperborean, ice-cold, icy
• مترادف: chilly, cool, nippy, wintry
• متضاد: hot, lukewarm
• مشابه: arctic, bitter, freezing, frigid, frosty, gelid, glacial, hyperborean, ice-cold, icy
- It was a cold day, so I wore my heavy coat.
[ترجمه DM] روز سردی بود، همین دلیل کت خودم را پوشیدم|
[ترجمه محمود احمدینژاد] روزی سرد بود بنابراین کت ضخیم خود را پوشیدم|
[ترجمه گوگل] روز سردی بود، کت سنگینم را پوشیدم[ترجمه ترگمان] روز سردی بود، واسه همین کتم رو پوشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The heat hadn't been on for days, and the house was very cold.
[ترجمه Mina] بخاری چند روز روشن نبوده و خونه خیلی سرده|
[ترجمه مریم] چند روزی بود که گرما نداشتیم و خونه خیلی سرد بود.|
[ترجمه گوگل] چند روزی بود که گرما روشن نشده بود و خانه بسیار سرد بود[ترجمه ترگمان] روزها گرم بود و خانه خیلی سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: without feeling or affection.
• مترادف: chill, chilly, distant, frosty, ice-cold, icy, impassive, unemotional, unfeeling
• متضاد: affectionate, amorous, hot-blooded, intimate, loving, warm
• مشابه: aloof, cold-blooded, dispassionate, frigid, hardhearted, indifferent, inhospitable, passionless, stony, unfriendly, unsympathetic
• مترادف: chill, chilly, distant, frosty, ice-cold, icy, impassive, unemotional, unfeeling
• متضاد: affectionate, amorous, hot-blooded, intimate, loving, warm
• مشابه: aloof, cold-blooded, dispassionate, frigid, hardhearted, indifferent, inhospitable, passionless, stony, unfriendly, unsympathetic
- The murder was shocking, but the detective identified the killer using cold logic.
[ترجمه گوگل] قتل تکان دهنده بود، اما کارآگاه با استفاده از منطق سرد قاتل را شناسایی کرد
[ترجمه ترگمان] قتل تکان دهنده بود، اما کارآگاه قاتل رو از منطق سرد تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قتل تکان دهنده بود، اما کارآگاه قاتل رو از منطق سرد تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her father's cold gaze fell on her as she attempted to enter the room unnoticed.
[ترجمه گوگل] نگاه سرد پدرش در حالی که سعی می کرد بدون توجه وارد اتاق شود به او افتاد
[ترجمه ترگمان] نگاه سرد پدرش همچنان که سعی می کرد بدون جلب توجه وارد اتاق بشود به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگاه سرد پدرش همچنان که سعی می کرد بدون جلب توجه وارد اتاق بشود به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some days she was utterly cold to him, and on other days she flirted and kissed him.
[ترجمه گوگل] بعضی روزها با او کاملاً سرد بود و روزهای دیگر معاشقه می کرد و او را می بوسید
[ترجمه ترگمان] بعضی روزها به کلی سرد بود، و روزه ای دیگر هم با وی لاس می زد و او را می بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعضی روزها به کلی سرد بود، و روزه ای دیگر هم با وی لاس می زد و او را می بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: suffering from lack of warmth.
• مترادف: chilled, chilly
• متضاد: hot
• مشابه: frigid
• مترادف: chilled, chilly
• متضاد: hot
• مشابه: frigid
- The children are cold and need more blankets.
[ترجمه عبدالفرید] بچه ها سردشونه و به پتوهای بیشتری نیاز دارند|
[ترجمه گوگل] بچه ها سرد هستند و به پتوهای بیشتری نیاز دارند[ترجمه ترگمان] بچه ها سرد هستند و به پتوهای بیشتری نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: of food or drink, chilled by refrigeration or not warmed.
• مترادف: chilled, cooled, refrigerated
• متضاد: hot, lukewarm, warm
• مشابه: ice-cold, iced
• مترادف: chilled, cooled, refrigerated
• متضاد: hot, lukewarm, warm
• مشابه: ice-cold, iced
- He poured some cold milk from the fridge.
[ترجمه گوگل] مقداری شیر سرد از یخچال ریخت
[ترجمه ترگمان] مقداری شیر سرد از یخچال ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مقداری شیر سرد از یخچال ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like a cold meal on a hot day.
[ترجمه گوگل] من یک غذای سرد را در روزهای گرم دوست دارم
[ترجمه ترگمان] من غذای سرد رو تو یه روز گرم دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من غذای سرد رو تو یه روز گرم دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: coldly (adv.), coldness (n.)
مشتقات: coldly (adv.), coldness (n.)
• (1) تعریف: weather marked by low temperature.
• مترادف: chill
• متضاد: heat
• مشابه: cold snap, Jack Frost
• مترادف: chill
• متضاد: heat
• مشابه: cold snap, Jack Frost
- The cold was fierce that winter.
[ترجمه گوگل] سرما در آن زمستان شدید بود
[ترجمه ترگمان] سرما آن زمستان سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرما آن زمستان سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Are you really going out in that cold?
[ترجمه عبدالفرید] با این هوای سرد واقعا قصد بیرون رفتن دارید؟|
[ترجمه گوگل] واقعا تو اون سرما بیرون میری؟[ترجمه ترگمان] واقعا اینقدر سرما خوردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a minor viral illness of the respiratory system.
• مترادف: common cold, flu, grippe, influenza, virus
• مشابه: ague, bug, chill
• مترادف: common cold, flu, grippe, influenza, virus
• مشابه: ague, bug, chill
- Some people stay home when they have a bad cold, but others go to work despite feeling terrible.
[ترجمه گوگل] برخی از افراد هنگام سرماخوردگی در خانه می مانند، اما برخی دیگر با وجود احساس وحشتناکی سر کار می روند
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم هنگامی که سرماخوردگی بدی دارند در خانه می مانند، اما برخی دیگر علی رغم احساس وحشتناک به کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم هنگامی که سرماخوردگی بدی دارند در خانه می مانند، اما برخی دیگر علی رغم احساس وحشتناک به کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Unfortunately, he caught a cold on his vacation and couldn't enjoy the skiing very much.
[ترجمه گوگل] متأسفانه در تعطیلاتش سرما خورد و نتوانست از اسکی لذت زیادی ببرد
[ترجمه ترگمان] متاسفانه او در تعطیلات خودش سرما خورد و نتوانست از اسکی زیاد لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متاسفانه او در تعطیلات خودش سرما خورد و نتوانست از اسکی زیاد لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My nose is starting to run and I think I'm coming down with a cold.
[ترجمه مهدی] بینی ام شروع به آبریزش کرد و فکر کنم دارم سرما می خورم|
[ترجمه گوگل] بینی ام شروع به ریزش کرده و فکر می کنم دارم سرما خورده ام[ترجمه ترگمان] بینی ام شروع به دویدن کرد و فکر کنم دارم سرما می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید