صفت ( adjective )
مشتقات: coherently (adv.)
مشتقات: coherently (adv.)
• (1) تعریف: lumping, holding, or sticking together.
• مترادف: agglutinative, cohesive
• مشابه: sticky, viscous
• مترادف: agglutinative, cohesive
• مشابه: sticky, viscous
- She molded the clay into a coherent lump.
[ترجمه گوگل] او خاک رس را به صورت یک توده منسجم درآورد
[ترجمه ترگمان] او گل را به شکل یک توده منسجم درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او گل را به شکل یک توده منسجم درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: logically ordered or connected; consistent.
• مترادف: consistent, logical, rational
• متضاد: desultory, incoherent, muddled, unconnected
• مشابه: articulate, clear, cogent, cohesive, comprehensible, intelligible, lucid, meaningful, orderly, organized, systematic, understandable
• مترادف: consistent, logical, rational
• متضاد: desultory, incoherent, muddled, unconnected
• مشابه: articulate, clear, cogent, cohesive, comprehensible, intelligible, lucid, meaningful, orderly, organized, systematic, understandable
- The candidate's positions on the various issues are quite coherent.
[ترجمه گوگل] مواضع نامزد در مورد موضوعات مختلف کاملاً منسجم است
[ترجمه ترگمان] موقعیت های نامزدها در موضوعات مختلف کاملا منسجم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موقعیت های نامزدها در موضوعات مختلف کاملا منسجم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This paragraph is not coherent, so it's difficult to follow your argument.
[ترجمه گوگل] این پاراگراف منسجم نیست، بنابراین پیگیری استدلال شما دشوار است
[ترجمه ترگمان] این پاراگراف، منسجم نیست، بنابراین پی گیری استدلال شما دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پاراگراف، منسجم نیست، بنابراین پی گیری استدلال شما دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید