cohabitation

/ˌkoʊhæbɪˈteɪʃn̩//ˌkəʊhæbɪˈteɪʃn̩/

معنی: جماع، زندگی باهم
معانی دیگر: زندگی باهم، جماع

جمله های نمونه

1. the cessation of cohabitation of man and wife.
[ترجمه گوگل]قطع زندگی مشترک زن و مرد
[ترجمه ترگمان]قطع زندگی با زن و شوهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The duration of cohabitation, however, has remained virtually unchanged.
[ترجمه گوگل]مدت زمان زندگی مشترک، با این حال، تقریبا بدون تغییر باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، مدت هم زیستی تقریبا بدون تغییر باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Cohabitation between marriages has also grown in popularity.
[ترجمه گوگل]زندگی مشترک بین ازدواج نیز محبوبیت خود را افزایش داده است
[ترجمه ترگمان]ازدواج بین ازدواج نیز افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Siemens with sand in the cohabitation, babe gradually dissatisfaction acquisitiveness, start sand girl recalls the boa.
[ترجمه گوگل]زیمنس با شن و ماسه در زندگی مشترک، عزیزم به تدریج نارضایتی اکتساب، شروع شن و ماسه دختر به یاد می آورد بوآ
[ترجمه ترگمان]زیمنس با ماسه در زندگی، به تدریج و به تدریج با شور و شوق می درخشد، دختر شنی شروع به یادآوری مار بوا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unit 13 Cohabitation: Trial Marriage or Lack of Commitment?
[ترجمه گوگل]واحد 13 زندگی مشترک: ازدواج آزمایشی یا عدم تعهد؟
[ترجمه ترگمان]واحد ۱۳: ازدواج محاکمه یا عدم تعهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Aiva Jasilioniene, an academic specialising in marriage and cohabitation studies, helped produce the report for the Max Planck Institute in Rostock, Germany.
[ترجمه گوگل]Aiva Jasilioniene، آکادمیک متخصص در مطالعات ازدواج و زندگی مشترک، به تهیه گزارش برای موسسه ماکس پلانک در روستوک، آلمان کمک کرد
[ترجمه ترگمان]Aiva Jasilioniene، دانشگاهی متخصص در زمینه ازدواج و هم زیستی، به تولید گزارش موسسه ماکس پلانک در روستوک آلمان کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the boundless vast sea of books, cohabitation, will rush out a variety of porn.
[ترجمه گوگل]در دریای بی‌کران کتاب‌ها، زندگی مشترک، انواع پورن‌ها را بیرون خواهد آورد
[ترجمه ترگمان]در دریای بیکران کتاب ها، زندگی زناشویی، انواع مختلفی از فیلم های پورن را بیرون می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cohabitation produced virtually invisible pressure, so he has repressed into physiological psychology of repression.
[ترجمه گوگل]زندگی مشترک باعث ایجاد فشار نامرئی می شود، بنابراین او به روانشناسی فیزیولوژیکی سرکوب سرکوب شده است
[ترجمه ترگمان]Cohabitation عملا فشار نامریی را تولید می کند، به همین دلیل در روانشناسی فیزیولوژیکی سرکوب سرکوب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fastest growth in cohabitation is among the over - 50 set.
[ترجمه گوگل]سریعترین رشد در زندگی مشترک در میان مجموعه بالای 50 سال است
[ترجمه ترگمان]سریع ترین رشد در زندگی مشترک بین ۵۰ تا ۵۰ سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The obligation of cohabitation of spouses is the basis of marital rights.
[ترجمه گوگل]الزام به زندگی مشترک زوجین مبنای حقوق زوجیت است
[ترجمه ترگمان]وظیفه هم زیستی زن پایه و اساس حقوق زناشویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unmarried cohabitation has been under the adjustment of legislations, among which, the most important production is the civil union legislation.
[ترجمه گوگل]زندگی مشترک مجرد تحت تعدیل قوانینی بوده است که در این میان مهمترین تولید قانون اتحادیه مدنی است
[ترجمه ترگمان]اگر زندگی مشترک تحت تنظیم قوانین باشد، مهم ترین تولید، قوانین اتحادیه مدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The last event in this history of human-louse cohabitation was the transfer of the gorilla's Phthirus louse to people.
[ترجمه گوگل]آخرین رویداد در این تاریخ زندگی مشترک انسان و شپش، انتقال شپش Phthirus گوریل به مردم بود
[ترجمه ترگمان]آخرین رویداد در این تاریخ هم زیستی انسان - شپش تبدیل of به مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There have been great changes in the patterns of marriage, divorce and cohabitation.
[ترجمه گوگل]تغییرات زیادی در الگوهای ازدواج، طلاق و زندگی مشترک ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]تغییرات بزرگی در الگوهای ازدواج، طلاق و هم زیستی وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The decline in marriage has been offset by a rise in cohabitation.
[ترجمه گوگل]کاهش ازدواج با افزایش زندگی مشترک جبران شده است
[ترجمه ترگمان]کاهش ازدواج با یک افزایش در هم زیستی جبران شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. From 1993 to 199 a conservative legislative majority produced a second period of cohabitation.
[ترجمه گوگل]از سال 1993 تا 199 اکثریت قانونگذار محافظه کار دوره دوم زندگی مشترک را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹ قانون گذار محافظه کار، دوره دوم هم زیستی را به وجود آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جماع (اسم)
cohabitation, sexual intercourse, copulation, sexual relations, coition, coitus

زندگی باهم (اسم)
cohabitation

انگلیسی به انگلیسی

• living together as husband and wife; condition of sharing the same living space

پیشنهاد کاربران

زندگی مشترک
Mariage blanc ( به فرانسوی )
ازدواج سفید، هم باشی، زندگی مشترک بدون ازدواج ( به پارسی )
Cohabitation ( به انگلیسی )
هم باشی/ازدواج سفید ( همون زندگی که توی زندگی ازدواج گونه و رسمی رواج داره فقط با این تفاوت که رسمی نیست و دو نفر بدون ازدواج با هم زندگی میکنن ) .
ازدواج سفید
living together without being married
ازدواج سفید ( هم خانگی بدون ازدواج رسمی )
cohabitation ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: هم باشی
تعریف: [باستان‏شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل] وضعیتی که در آن، دو حزب سیاسی مخالف، برای ادارۀ کشور، بدون تشکیل ائتلاف ناگزیر از همکاری با یکدیگرند|||[علوم سلامت] وضعیتی که در آن دو نفر با یکدیگر به عنوان شریک جنسی و خانوادگی زندگی می کنند بدون آنکه ازدواج کرده باشند
...
[مشاهده متن کامل]

ازدواج نامشروع
زندگی مشترک بدون ازدواج
هم خانگی
ازدواج سفید
زندگی باهم
این واژه امروزه به معنای هم باشی و به عنوان یک اصطلاح در فرهنگ سیاسی جهان مطرح است و ازوظایف و مأموریت های اصلی سازمان ملل است.
طبق آمارهای ارائه شده توسط سازمان ملل در حال حاضر بسیاری از کشورهای جهان بویژه در غرب تحت تأثیر تبعیت از فرهنگ منخط زنازادگی یا هم باشی با مشکل حلال زادگی مواجه هستند. فیلم بازی تاج و تخت نیز بر اساس همین منطق ساخته و متأسفانه با استقبال شدید مردم در جهان روبرو شد
...
[مشاهده متن کامل]

هم زیستی
هم باشی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس