cognizant

/ˈkɑːɡnəzənt//ˈkɒɡnɪzənt/

معنی: باخبر، اگاه
معانی دیگر: دارای ادراک، آگاه، دارای معرفت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incognizant (adj.)
• : تعریف: aware; informed (usu. fol. by "of").
مترادف: apprised, aware, familiar, informed, wise
متضاد: ignorant, incognizant
مشابه: acquainted, au courant, conscious, conversant, knowledgeable, posted, sensible, versed

- The company president was not yet completely cognizant of the decline in profits.
[ترجمه گوگل] رئیس شرکت هنوز کاملاً از کاهش سود آگاه نبود
[ترجمه ترگمان] رئیس شرکت هنوز به طور کامل از کاهش سود آگاه نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. i am cognizant of the fact that they are poor
نیک می دانم که آنها مسکین اند.

2. We are cognizant of the problem.
[ترجمه گوگل]ما از مشکل آگاه هستیم
[ترجمه ترگمان]ما از این مشکل آگاه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was cognizant of the peculiarities of the case.
[ترجمه گوگل]او از ویژگی های این پرونده آگاه بود
[ترجمه ترگمان]از این موضوع آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was cognizant of the truth.
[ترجمه گوگل]او از حقیقت آگاه بود
[ترجمه ترگمان]از حقیقت آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even the lengthy deliberations of the convention were cognizant of sound weather planning, namely, finishing before winter arrived.
[ترجمه گوگل]حتی مذاکرات طولانی این کنوانسیون به برنامه ریزی مناسب آب و هوا، یعنی اتمام قبل از رسیدن زمستان، توجه داشت
[ترجمه ترگمان]حتی مذاکرات طولانی کنوانسیون هم از برنامه ریزی آب و هوا آگاه بودند، یعنی به پایان رسیدن زمستان قبل از رسیدن زمستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. B to become chief executive of Cognizant.
[ترجمه گوگل]ب تا مدیر اجرایی Cognizant شود
[ترجمه ترگمان]B به مدیر اجرایی of تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm cognizant of the fact that your client has tried to pay the debt.
[ترجمه گوگل]من از این واقعیت آگاهم که مشتری شما سعی کرده است بدهی را بپردازد
[ترجمه ترگمان]من از این حقیقت آگاه هستم که مشتری شما برای پرداخت بدهی تلاش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The third component of Cognizant will be Gartner Group, which provides market research and consulting about technology.
[ترجمه گوگل]سومین جزء Cognizant گروه گارتنر خواهد بود که تحقیقات بازار و مشاوره در مورد فناوری را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]جز سوم of گروه گارتنر است، که تحقیقات بازار و مشاوره در مورد فن آوری را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is cognizant of his own situation.
[ترجمه گوگل]او از وضعیت خود آگاه است
[ترجمه ترگمان]او از موقعیت خود آگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Prevention . Be cognizant of potential dangers and hazards around the court area at all times.
[ترجمه گوگل]جلوگیری همیشه از خطرات و خطرات احتمالی در اطراف محوطه دادگاه آگاه باشید
[ترجمه ترگمان]پیش گیری آگاه از خطرات و خطرات بالقوه در اطراف محوطه دادگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Always be cognizant of what people are doing around you.
[ترجمه گوگل]همیشه از کارهایی که اطرافیان شما انجام می دهند آگاه باشید
[ترجمه ترگمان]همیشه از آنچه که مردم در پیرامون خود انجام می دهند آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Be cognizant of the freedom of choice of individuals.
[ترجمه گوگل]از آزادی انتخاب افراد آگاه باشید
[ترجمه ترگمان]از آزادی انتخاب افراد آگاه باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Tea Party is fully cognizant that it has been given a bazooka, and it's just itching to pull the trigger.
[ترجمه گوگل]تی پارتی کاملاً می داند که به آن بازوکا داده شده است و فقط برای کشیدن ماشه خارش دارد
[ترجمه ترگمان]تی پارتی به طور کامل آگاه است که به یک بازوکا داده شده است، و فقط برای کشیدن ماشه آماده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Science bears not only significant cognizant and technical value, but also important cultural and spiritual value.
[ترجمه گوگل]علم نه تنها ارزش شناختی و فنی قابل توجهی دارد، بلکه ارزش فرهنگی و معنوی مهمی نیز دارد
[ترجمه ترگمان]علم نه تنها بر ارزش و ارزش فنی اهمیت دارد، بلکه دارای ارزش فرهنگی و معنوی نیز می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باخبر (صفت)
conscious, aware, au courant, up-to-date, cognizant

اگاه (صفت)
conscious, ware, aware, hep, cognizant, conversant, wide-awake

انگلیسی به انگلیسی

• having knowledge, having an understanding of; aware of something through personal experience, aware that- (also cognisant)

پیشنهاد کاربران

معلوم و مشخص
فهیم ، دانا، فاصل ، پر معلومات
یک کلمه ی رسمی هست ( formal )
صفت هست اما قبل از اسم به کار نمی رود
adjective / ( UK usually cognisant )
understanding or realizing something
صفت/ باخبر، آگاه، دارای ادراک، دارای معرفت
We should be cognizant of the fact that every complaint is not a justified complaint
...
[مشاهده متن کامل]

Considering the Kremlin’s tight grip on information they allow the public to consume, civilians may not be as cognizant to the reality of Russia’s dire position
Synonyms
aware/conscious ( NOTICING ) /witting
Opposites
unaware/unwitting. formal

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/cognizant
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : cognize
✅️ اسم ( noun ) : cognition / cognizance
✅️ صفت ( adjective ) : cognitive / cognizant / cognate / cognizable
✅️ قید ( adverb ) : cognitively
هشیار
آشنا، آگاه، مطلع،
باخبر مطلع آگاه

بپرس