• : تعریف: of, pertaining to, or involving the use of the mind for acquiring knowledge and processing thought.
- Thinking and memorizing are cognitive tasks.
[ترجمه مریم] تفکر و حفظ کردن اموری ذهنی هستند
|
[ترجمه شهرام] قابلیت تحلیل چیزی که قبلا آموخته شده
|
[ترجمه عشققققق] خریچی
|
[ترجمه Gh] تفکر و از بر کردن ، تمرینات ذهنی ( شناسنده ) هستند.
|
[ترجمه گوگل] تفکر و به خاطر سپردن وظایف شناختی هستند [ترجمه ترگمان] تفکر و حفظ کردن وظایف شناختی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. cognitive theory
فرضیه ی شناختی
2. a child's cognitive development
رشد شناختی کودک
3. As children grow older, their cognitive processes become sharper.
[ترجمه صادق نام آور] هر چه کودکان بزرگتر میشوند، فرایندهای ادراکی آن ها سریعتر میشود
|
[ترجمه گوگل]با بزرگتر شدن کودکان، فرآیندهای شناختی آنها واضح تر می شود [ترجمه ترگمان]وقتی کودکان بزرگ تر می شوند، فرایندهای شناختی آن ها قوی تر می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Teachers are trained to stimulate the child's cognitive processes.
[ترجمه گوگل]معلمان برای تحریک فرآیندهای شناختی کودک آموزش دیده اند [ترجمه ترگمان]معلمان برای تحریک فرایندهای شناختی کودک آموزش دیده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She used cognitive therapy on her client to try to inhibit those negative thoughts which were damaging his self-esteem.
[ترجمه گوگل]او از درمان شناختی بر روی مشتری خود استفاده کرد تا سعی کند آن افکار منفی را که به عزت نفس او آسیب می رساند، مهار کند [ترجمه ترگمان]او از درمان شناختی بر روی موکلش استفاده کرد تا افکار منفی را مهار کند که اعتماد به نفس او را خدشه دار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Some of her cognitive functions have been impaired.
[ترجمه گوگل]برخی از عملکردهای شناختی او مختل شده است [ترجمه ترگمان]برخی از کارکرده ای شناختی او آسیب دیده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Associative priming is a well known phenomenon in cognitive psychology.
[ترجمه گوگل]آغازگرهای انجمنی یک پدیده شناخته شده در روانشناسی شناختی است [ترجمه ترگمان]priming Associative یک پدیده شناخته شده در روان شناسی شناختی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Logical operations are constructed, as are all cognitive structures, out of prior structures as a function of assimilation and accommodation.
[ترجمه گوگل]عملیات منطقی، مانند تمام ساختارهای شناختی، از ساختارهای قبلی به عنوان تابعی از جذب و تطبیق ساخته می شوند [ترجمه ترگمان]عملیات های منطقی ساخته می شوند، مثل همه ساختارهای شناختی، خارج از ساختارهای قبلی به عنوان تابعی از همانندسازی و سازش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The cognitive obstacles in the way of police investigations Detectives who seek to establish what happened come up against serious cognitive obstacles.
[ترجمه گوگل]موانع شناختی در مسیر تحقیقات پلیس، کارآگاهانی که به دنبال کشف آنچه رخ داده است، با موانع شناختی جدی روبرو می شوند [ترجمه ترگمان]موانع شناختی در راه تحقیقات پلیس کاراگاهان که به دنبال ایجاد چیزی هستند که در مقابل موانع شناختی جدی ایجاد شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The result, again, was a recognition of cognitive dissonance between internal stakeholder groups.
[ترجمه گوگل]نتیجه، دوباره، تشخیص ناهماهنگی شناختی بین گروههای ذینفع داخلی بود [ترجمه ترگمان]نتیجه دوباره، به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی بین گروهه ای سهامداران داخلی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In this view, decision makers lack the cognitive capacity and the comprehensive information that would enable them to calculate utilities rationally.
[ترجمه گوگل]در این دیدگاه، تصمیم گیرندگان فاقد ظرفیت شناختی و اطلاعات جامعی هستند که آنها را قادر به محاسبه منطقی مطلوبیت ها کند [ترجمه ترگمان]در این دیدگاه، تصمیم گیرندگان فاقد ظرفیت شناختی و اطلاعات جامع هستند که به آن ها امکان محاسبه عاقلانه آب و خدمات را می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The development of cognitive structures is ensured only if the child assimilates and accommodates stimuli in the environment.
[ترجمه گوگل]رشد ساختارهای شناختی تنها در صورتی تضمین میشود که کودک محرکها را در محیط جذب و تطبیق دهد [ترجمه ترگمان]توسعه ساختارهای شناختی تنها در صورتی تضمین می شود که کودک assimilates شود و محرک ها در محیط را در خود جای دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Defenders have advanced to a state of cognitive dissonance, an awareness that beliefs conflict with evidence.
[ترجمه گوگل]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیشرفت کرده اند، آگاهی از اینکه باورها با شواهد در تضاد هستند [ترجمه ترگمان]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیش رفته اند، یک آگاهی که تعارض با شواهد را درگیر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Any cognitive activity seems to be dominated by the perceptual aspects.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر فعالیت شناختی تحت سلطه جنبه های ادراکی است [ترجمه ترگمان]هر فعالیت شناختی تحت تاثیر جنبه های ادراکی قرار می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The cognitive model proposes a direct causal link: participation brings about enhanced information on goals, and so performance is improved.
[ترجمه گوگل]مدل شناختی یک پیوند علّی مستقیم را پیشنهاد می کند: مشارکت باعث افزایش اطلاعات در مورد اهداف می شود و بنابراین عملکرد بهبود می یابد [ترجمه ترگمان]مدل شناختی یک ارتباط علی مستقیم را پیشنهاد می کند: مشارکت اطلاعات بیشتری را در مورد اهداف به ارمغان می آورد و بنابراین عملکرد بهبود می یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[نساجی] شناختی [ریاضیات] تشخیصی
انگلیسی به انگلیسی
• aware, perceptive cognitive means relating to the mental process of learning; a formal word.
پیشنهاد کاربران
مثال: my point is that we need to recognize and understand the value of our country and the intellectual and cognitive capabilities that lead to [one’s] outstanding talent. نکته من این است که ما نیاز داریم به شناسایی کردن و فهمیدن ارزش کشورمان و توانایی های �ذهنی و ادراکی� و فکری که منجر به استعداد برجسته در یک شخص می شود. ... [مشاهده متن کامل]
برای پیشنهاد واژه، نیاز است ساختار آن بررسی شود: 1 - cognit:به چَمِ {دانش، چیستا، شناخت} است. 2 - ive:در پارسی میتوانیم از {یک/ین/ی} بکار ببریم. پس واژگان {دانشیک/دانشین/دانشی/چیستاییک/چیستایین/چیستایی/شناختیک/شناختین/شناختی} ساخته می شوند. ... [مشاهده متن کامل]
به گمانم واژگان {دانشیک/دانشی/دانشین} به جایِ {علمی} بکار گرفته شوند بهتر است، گرچه شاید این هم بشود. گُزینش با شما است که کدام را بکار ببرید. بِدرود!
روانشناسی :شناختی
کلمه ی recognize از جنس همین کلمه ــست.
. It is related to learning and knowing things ادراکی
شناختی مثال: The test measures cognitive abilities. آزمون توانایی های شناختی را اندازه گیری می کند.
1 - شناختی 2 - ادراکی 3 - مربوط به پروسه یادگیری وشناسایی مغز از محیط اطراف وهر پدیده موجود در پیرامون