به طور همزمان موجود ( برای مثال کانی ها و یون هایی که به طور همزمان در فلوتاسیون وجود دارند. )
هم زیست، هم باش، هم بود
( از کتاب واژگان جامع روان شناسی )
( از کتاب واژگان جامع روان شناسی )
هم ابتلایی
همزیستی
باهم
بطور همزمان
بطور همزمان
در پزشکی : بیماری همراه
من از خودم نظری ندارم، اما در برخی متن ها معادل فارسی coexisting را �همزیستی� دیده ام.
به طور همزمان
ادغام