cockeyed

/ˈkɑːˌkaɪd//ˈkɒkaɪd/

معنی: کودن، احمق، چشم چپ، ناجور
معانی دیگر: (چشم) چپ، (خودمانی) یک وری، کج، کژ، (خودمانی) مسخره، چرند، احمقانه، لوچ، احمق، کودن، ناجور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: cross-eyed or having one squinting eye.
مترادف: cross-eyed, squint-eyed, strabismal
مشابه: squinting

(2) تعریف: tilted or twisted to one side.
مترادف: askew, awry, crooked, tilted
مشابه: aslant, oblique, sideways, slanted, twisted

جمله های نمونه

1. That painging's not hanging straight; it's cockeyed.
[ترجمه گوگل]آن اهانت مستقیم آویزان نیست مغرور است
[ترجمه ترگمان]به هم ریخته نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The government has dreamed up some cockeyed scheme for getting unemployed youngsters back into work.
[ترجمه گوگل]دولت برای بازگرداندن جوانان بیکار به سر کار، رویای یک طرح حیله گرانه را در سر دارد
[ترجمه ترگمان]دولت در حال خواب یک برنامه cockeyed برای استخدام جوانان بی کار بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has some cockeyed delusions about becoming a pop star.
[ترجمه گوگل]او در مورد تبدیل شدن به یک ستاره پاپ توهمات خودسرانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]او دچار توهم cockeyed درباره تبدیل شدن به یک ستاره پاپ شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Doesn't that picture look cockeyed to you?
[ترجمه گوگل]آیا آن عکس به نظر شما احمقانه نیست؟
[ترجمه ترگمان]آیا این تصویر به هم ریخته نشده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That picture's not hanging straight; it's cockeyed.
[ترجمه گوگل]آن عکس مستقیم آویزان نیست مغرور است
[ترجمه ترگمان]اون عکس مستقیم آویزون نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That's a cockeyed idea.
[ترجمه گوگل]این یک ایده احمقانه است
[ترجمه ترگمان]به هم ریخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Would you straighten that picture over there? - It's a bit cockeyed.
[ترجمه گوگل]آیا آن عکس را در آنجا صاف می کنید؟ - کمی حیله گر است
[ترجمه ترگمان]میشه اون عکسی که اونجاست رو درست کنی؟ یکم به هم ریخته ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It did not sink immediately, but floated at a cockeyed angle.
[ترجمه گوگل]فوراً غرق نشد، بلکه در یک زاویه گیج کننده شناور شد
[ترجمه ترگمان]بلافاصله غرق نشد، اما در گوشه ای افتاده شناور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And it was this acceptance, I think, that allowed me to come up with the thoroughly cockeyed idea of running for the United States Senate.
[ترجمه گوگل]و فکر می‌کنم این پذیرش بود که به من اجازه داد تا ایده کاملاً خودپسندانه نامزدی در مجلس سنای ایالات متحده را مطرح کنم
[ترجمه ترگمان]و این مورد قبول من بود، که به من اجازه داد تا به طور کامل ایده cockeyed برای مجلس سنای آمریکا را مطرح کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کودن (صفت)
slight, fat-witted, backward, dull, dimwitted, slow, unintelligent, lumpish, beef-brained, blate, blockish, muddle-headed, thick-witted, witless, cockeyed, crass, stockish, doddering, fat-headed, feeble-minded, half-wit, unapt

احمق (صفت)
dotty, senseless, silly, dense, cockscomb, foolish, dull, batty, stupid, frivolous, dopey, thickheaded, inane, fatuous, cockeyed, unmeaning, daffy, daft, fat-headed, feeble-minded, gawky, loony, spooney, spoony

چشم چپ (صفت)
cockeyed

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

انگلیسی به انگلیسی

• squinty, having a squinty eye; crooked, tilted; foolish, absurd
if an idea or scheme is cockeyed, it is stupid and very unlikely to succeed; an informal word.

پیشنهاد کاربران

برای این کلمه چهار تعریف در دیکشنری های مختلف از جمله کالینز که لینک آن در زیر داده شده است وجود دارد:
Cockeyed /ˈkɒkˌaɪd/ ( adj ) – meaning:
1. having cross - eye, squint, or any other visible abnormality of the eyes.
...
[مشاهده متن کامل]

داشتن چشم های متقاطع، انحراف چشم یا هر گونه ناهنجاری قابل مشاهده دیگر در چشم ها.
Example 1: 👇
You don't tell your boss he's cockeyed.
تو نباید به رئیسِت بگی که چشماش چپه.
Example 2: 👇
She seems to be cockeyed.
بنظر می رسید چشماش لوچه.
2. ( Dated ) drunk.
مست و پاتیل
Example 1: 👇
She was too cockeyed to drive home.
او بیش از حد مست بود که بتونه با رانندگی کردن به خونه بره.
Example 2: 👇
It wouldn't do to get cockeyed drunk now, out of respect to the ladies.
کار درستی نیست که الان خارج از نزاکت، در پیشگاه خانم ها مست کنیم.
3. crooked or askew; not level.
کج و کوله؛ منحرف؛ هم سطح نبودن؛ یه وری؛ مورب؛ منحنی؛ ناسازوار
Example 1: 👇
Doesn't that picture look cockeyed to you?
آیا آن عکس به چشم شما کج بنظر نمی رسد؟
Example 2: 👇
She just stands there, hands in his pockets, with a cockeyed grin.
با دستانی در جیب و با پوزخندی کج، او درست آنجا ایستاده است.
3. absurd; impractical.
چرند؛ غیر عملی؛ مزخرف؛ بیهوده؛ یاوه؛ بی فایده؛ هجو؛ احمقانه
Example 1: 👇
Do you expect us to believe a cockeyed story like that?
توقع نداری که ما داستانِ به این مزخرفی رو باور کنیم؟
Example 2: 👇
JEAN: How is Dad?
BILLY: He’s a fool.
JEAN: Oh?
BILLY: Putting money into a roadshow.
JEAN: I didn’t know.
BILLY: Oh, it’s another of his cock - eyed ideas. He won’t listen to me. He spends half his time in that Rockliffe.
The Entertainer - a play by John Osborne
جین: بابا چطوره؟
بیلی: اون یه احمقه.
ژان: اوه؟
بیلی:سرمایه گذاری در یک نمایش سیار.
ژان: من نمی دونستم.
بیلی: اوه، این یکی دیگه از ایده های ابلهانه ی ( چرتِ با بیهوده ی ) او است. به من گوش نمی کنه.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #سرگرمی ساز، # اثر جان آزبرن

cockeyed
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/cockeyed
ابلهانه
افکار بی منطق و خیالی، چرند، ناجور، چپ بودن چشم، کج و معوج

بپرس