صفت ( adjective )
حالات: coarser, coarsest
مشتقات: coarsely (adv.), coarseness (n.)
حالات: coarser, coarsest
مشتقات: coarsely (adv.), coarseness (n.)
• (1) تعریف: of poor or faulty quality.
• مترادف: faulty, flawed, inferior, second-rate, shabby, shoddy
• مشابه: bad, base, crude, imperfect, mediocre, poor, raunchy
• مترادف: faulty, flawed, inferior, second-rate, shabby, shoddy
• مشابه: bad, base, crude, imperfect, mediocre, poor, raunchy
- The fabric was surprisingly coarse considering its price.
[ترجمه گوگل] پارچه با توجه به قیمتش به طرز شگفت انگیزی درشت بود
[ترجمه ترگمان] با توجه به قیمت آن، پارچه به طرز عجیبی خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با توجه به قیمت آن، پارچه به طرز عجیبی خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having large grains or particles, or a rough texture.
• مترادف: jagged, rough
• متضاد: fine, smooth
• مشابه: bristly, bumpy, knobbly, nubbly, nubby, prickly, scratchy, uneven
• مترادف: jagged, rough
• متضاد: fine, smooth
• مشابه: bristly, bumpy, knobbly, nubbly, nubby, prickly, scratchy, uneven
- Sea salt is more coarse than regular table salt.
[ترجمه علی] نمک دریایی غلیظ تر و شورتر از نمک معمولی است|
[ترجمه گوگل] نمک دریا درشت تر از نمک معمولی است[ترجمه ترگمان] نمک دریا more از نمک معمولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new cotton sheets were coarse and scratchy.
[ترجمه گوگل] ملحفه های پنبه ای جدید درشت و خش بودند
[ترجمه ترگمان] ملافه های جدید زبر و زبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ملافه های جدید زبر و زبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: lacking social refinement or sensitivity; crude; vulgar.
• مترادف: crass, crude, ill-bred, indecent, rude, scurrilous, uncivil, uncouth, unmannered, unrefined, vulgar
• متضاد: delicate, elegant, fine, ladylike, refined, sophisticated
• مشابه: barbarous, boorish, common, dirty, gross, ill-mannered, lewd, low, raffish, raunchy, raw, ribald, rough, rudimentary, rugged, unsophisticated
• مترادف: crass, crude, ill-bred, indecent, rude, scurrilous, uncivil, uncouth, unmannered, unrefined, vulgar
• متضاد: delicate, elegant, fine, ladylike, refined, sophisticated
• مشابه: barbarous, boorish, common, dirty, gross, ill-mannered, lewd, low, raffish, raunchy, raw, ribald, rough, rudimentary, rugged, unsophisticated
- He was a man of coarse manners who ate noisily and scraped his plate with his knife.
[ترجمه گوگل] او مردی خشن بود که با سروصدا غذا می خورد و بشقابش را با چاقویش می خراشید
[ترجمه ترگمان] او مردی بود خشن که با سرو صدا غذا می خورد و بشقاب خود را با چاقویش می برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مردی بود خشن که با سرو صدا غذا می خورد و بشقاب خود را با چاقویش می برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some guests were offended by his coarse humor.
[ترجمه گوگل] برخی از مهمانان از شوخ طبعی او آزرده شدند
[ترجمه ترگمان] برخی از میهمانان از شوخ طبعی خشن خود رنجیده خاطر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از میهمانان از شوخ طبعی خشن خود رنجیده خاطر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید