coalesce

/ˌkoʊəˈles//ˌkəʊəˈles/

معنی: یکی شدن، ائتلاف کردن، بهم امیختن
معانی دیگر: به هم آمیختن، یکپارچه شدن، در هم ادغام شدن، بشلیدن، همبسته شدن، (در مورد استخوان شکسته و غیره) به هم جوش خوردن، منعقد شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: coalesces, coalescing, coalesced
• : تعریف: to grow together or unite to form a single body or organization; unify; fuse.
مترادف: amalgamate, combine, consolidate, fuse, merge, unite
مشابه: agglutinate, associate, blend, join, unify, weld

- The bubbles coalesced, making one large bubble.
[ترجمه سارا عرب] حباب ها با هم یکی شده و حباب بزرگتری ساختند
|
[ترجمه گوگل] حباب ها به هم پیوستند و یک حباب بزرگ درست کردند
[ترجمه ترگمان] حباب ها ائتلاف کردند و یک حباب بزرگ درست کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ideas of the two scientists coalesced and together they devised a new theory.
[ترجمه گوگل] ایده های این دو دانشمند در هم آمیخت و با هم تئوری جدیدی ابداع کردند
[ترجمه ترگمان] ایده های دو دانشمند ائتلاف داشتند و با هم یک نظریه جدید ابداع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: coalescent (adj.), coalescence (n.)
• : تعریف: to cause to unify.
مترادف: amalgamate, combine, consolidate, fuse, merge, unify, unite
مشابه: agglutinate, associate, blend, incorporate, join, weld

- They coalesced several small companies into one.
[ترجمه گوگل] آنها چندین شرکت کوچک را در یک شرکت ادغام کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها چندین شرکت کوچک را با هم ائتلاف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Cities, if unrestricted, tend to coalesce into bigger and bigger conurbations.
[ترجمه گوگل]شهرها، اگر محدودیتی نداشته باشند، تمایل دارند که در شهرک‌های بزرگ‌تر و بزرگ‌تر ادغام شوند
[ترجمه ترگمان]شهرها، اگر نامحدود باشند، تمایل دارند یکی بزرگ تر و بزرگ تر جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The view of party leader coalesce to form a coherent policy.
[ترجمه گوگل]دیدگاه رهبر حزب برای تشکیل یک سیاست منسجم متحد می شود
[ترجمه ترگمان]دیدگاه رهبر حزب متحد شدن برای تشکیل یک سیاست منسجم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only as these islands coalesce is the full Madelung energy involved, producing the observed increase in adsorption heat with coverage.
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که این جزایر به هم می پیوندند، انرژی کامل مادلونگ درگیر می شود و افزایش مشاهده شده در گرمای جذب را با پوشش ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]تنها به عنوان یکی از این جزایر یکی شدن کامل انرژی مورد نظر است که افزایش مشاهده شده در گرمای جذب با پوشش را تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thus, the effect of socio-economic factors may coalesce with the effect of biological factors.
[ترجمه گوگل]بنابراین، تأثیر عوامل اجتماعی-اقتصادی ممکن است با تأثیر عوامل بیولوژیکی ترکیب شود
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تاثیر عوامل اجتماعی - اقتصادی ممکن است با تاثیر عوامل بیولوژیکی یکی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ingredients that were to coalesce into the new music were all there.
[ترجمه گوگل]عناصری که قرار بود در موسیقی جدید ادغام شوند، همه وجود داشتند
[ترجمه ترگمان]موادی که برای جمع شدن در موسیقی جدید جمع می شدند، همه جا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His disciples coalesce around him as he lurches towards the inevitable.
[ترجمه گوگل]شاگردانش در حالی که او به سوی امر اجتناب ناپذیر می رود، دور او جمع می شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی به سوی اجتناب ناپذیر شدن می رود، disciples دور او جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They frequently coalesce into one another, and with the other primal images of desert and sea.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در یکدیگر و با دیگر تصاویر اولیه صحرا و دریا ترکیب می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب در یکدیگر متحد می شوند و با دیگر تصاویر اولیه بیابان ها و دریا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There they coalesce to form a single nucleus.
[ترجمه گوگل]در آنجا آنها به هم می پیوندند و یک هسته واحد را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]برای تشکیل یک هسته متحد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A few tried vainly to coalesce into a hardier entity.
[ترجمه گوگل]چند نفر بیهوده تلاش کردند تا در یک موجودیت سخت تر ادغام شوند
[ترجمه ترگمان]چند نفری سعی کردند یکی از آن ها را جمع و جور کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Something could coalesce from the dictates of battlefield skirmishes.
[ترجمه گوگل]چیزی می تواند از دستورات درگیری های میدان جنگ ادغام شود
[ترجمه ترگمان]یه چیزی به جور در میاد که از قوانین مبارزات انتخاباتی مبارزه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Afterwards, coalesce into actions and plans.
[ترجمه گوگل]پس از آن، در اقدامات و برنامه ها متحد شوید
[ترجمه ترگمان]پس از آن، در فعالیت ها و برنامه های خود متحد می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And maybe, just maybe, that awareness could coalesce into a market force that rewards openness and accountability, and punishes arbitrary, high-handed behaviour.
[ترجمه گوگل]و شاید، فقط شاید، این آگاهی بتواند در یک نیروی بازار ادغام شود که به صراحت و مسئولیت پذیری پاداش می دهد و رفتار خودسرانه و بلندپایه را مجازات می کند
[ترجمه ترگمان]و شاید، شاید، آن آگاهی می تواند در یک نیروی بازار متحد شود که باز بودن و پاسخگویی پاداش می دهد، و رفتار مستبدانه و high را مجازات می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Gas bubbles coalesce to grow as they rise.
[ترجمه گوگل]حباب های گاز با بالا آمدن به هم می پیوندند تا رشد کنند
[ترجمه ترگمان]حباب های گاز در حال رشد برای رشد هستند و در حال افزایش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Operations to split and to coalesce chunks take time.
[ترجمه گوگل]عملیات تقسیم و ادغام تکه ها زمان می برد
[ترجمه ترگمان]عملیات تقسیم و متحد کردن قطعات متحد زمان می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یکی شدن (فعل)
unify, coalesce

ائتلاف کردن (فعل)
colligate, pool, federalize, coalesce

بهم امیختن (فعل)
shuffle, fold, interfuse, coalesce, commingle, immingle, intermix

انگلیسی به انگلیسی

• merge, unite; grow together into one body
if things or people coalesce, they join to form a larger system or group; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To come together to form one whole; unite 🔗
🔍 مترادف: Merge
✅ مثال: The separate departments coalesced into a single, more efficient unit.
منعقد شدن ( درباره نطفه )
در هم ادغام شدن. متحد شدن. یکی شدن. یکپارچه شدن
مثال:
Various economic thoughts coalesced to form a single formula.
افکار اقتصادی مختلفی برای شکل دادن به یک فرمول واحد در هم ادغام شدند.
“Coalesce” is a verb that means to come together to form one mass or whole, or to combine in a mass or whole. For example, “The puddles had coalesced into shallow streams”. This word is often used to describe the process of different things coming together to form a larger, more cohesive whole. Some synonyms of “coalesce” include unite, combine, merge, fuse, and mingle. The word “coalesce” comes from the Latin word “coalescere, ” which means “to grow together”.
...
[مشاهده متن کامل]

"Coalesce" یک فعل است که به معنای گرد هم آمدن برای تشکیل یک جمع یا کل یا ترکیب در یک جمع یا کل است. به عنوان مثال، "چاله آب ها به جویبارهای کم عمق تبدیل شده بودند". این کلمه اغلب برای توصیف فرآیند گرد هم آمدن چیزهای مختلف برای تشکیل یک کل بزرگتر و منسجم تر استفاده می شود.
برخی از مترادف های آن عبارتند از متحد کردن/unite ، ترکیب کردن/combine ، ادغام کردن/merge، در هم آمیحتن/fuse و مخلوط کردن/mingle. کلمه "Coalesce" از کلمه لاتین "coalescere" گرفته شده است که به معنای "با هم رشد کردن" است.
It is time for the Republican party to coalesce around our nominee and the next president of United States: Donald Trump. Let’s get that party started tonight
Cities, if unrestricted, tend to coalesce into bigger and bigger conurbations.
His sporting and political interests coalesced admirably in his writing about climbing.
The two companies decided to coalesce their resources and merge into one entity.
The various factions within the party coalesced around a common goal.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/coalesce• https://www.merriam-webster.com/dictionary/coalesce
ترکیب شدن
امتزاج یافتن
They then coalesce to form larger bubbles.
Times, Sunday Times ( 2016 )
Moods may swing but they don't coalesce - - or rather coexist.
Edward Docx THE CALLIGRAPHER ( 2003 )
" Cold, heavy, the weight of dismay started to coalesce in Patience's stomach.
...
[مشاهده متن کامل]

Stephanie Laurens A RAKE'S VOW ( 2003 )

1. متحد شدن یا گرد هم آمدن در یک بدن یا توده. ادغام؛ فیوز؛ مخلوط کردن
2. با هم رشد کنند، مانند نیمه های یک استخوان شکسته
ایحاد همبستگی و اتحاد - ائتلاف ایجاد کردن
درهم آمیختن، توحیدیافتن، مستحیل شدن

بپرس