در دست گرفتن ( مثلا چتر را در دست گرفته )
leaving the Woman alone by the water clutching her broken parasol
با پا گرفتن
( به طور کلی یعنی با دست یا پا چیزی رو بگیریم یا فشار بدیم )
با پا گرفتن
( به طور کلی یعنی با دست یا پا چیزی رو بگیریم یا فشار بدیم )
clutching ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: کلاچ گیری
تعریف: فشار دادن کلاچ برای تعویض دنده که در نتیجۀ آن دیسک کلاچ و صفحه کلاچ از هم جدا می شوند
واژه مصوب: کلاچ گیری
تعریف: فشار دادن کلاچ برای تعویض دنده که در نتیجۀ آن دیسک کلاچ و صفحه کلاچ از هم جدا می شوند
چنگ زدنclutching
Gun_clutchingتفنگ به دست
Gun_clutchingتفنگ به دست