Farsi: محکم گرفتن، چسبیدن، چنگ زدن
او کیفش را با ترس محکم گرفته بود.
... [مشاهده متن کامل]
- - -
Farsi: ناگهان گرفتن، به چیزی چنگ انداختن
برای اینکه نیفتد، لبهٔ میز را چنگ زد.
- - -
Farsi: چنگ زدن به ( به صورت استعاری ) ، دل بستن به چیزی در ناامیدی
او به امید زنده بودنش چنگ انداخته بود.
- - -
Farsi: عملکرد عالی در لحظات حساس یا بحرانی
او در ثانیه های آخر، ضربه ای تعیین کننده زد.
( در این معنا، “clutch” به عنوان صفت استفاده می شود، نه فعل. )
- - -
Clutch ( noun ) : قطعه ای در خودرو برای اتصال یا قطع موتور از چرخ ها
Farsi: کلاچ
او کلاچ را فشار داد و دنده را عوض کرد.
او در هنگام بمباران، فرزندش را محکم در آغوش گرفته بود.
- - -
او قفسهٔ سینه اش را گرفت و روی زمین افتاد.
( اشاره به حمله قلبی یا درد شدید )
- - -
پیرمرد هنگام بلند شدن، عصایش را محکم گرفت.
- - -
او گوشی تلفن را محکم در دست گرفته بود و منتظر خبر بود.
- - -
وقتی ترسید، به دامن مادرش چنگ زد.
- - -
عکس خانواده اش را در دست گرفته بود.
( احساسی، با دلبستگی )
- - -
او به این امید چنگ زده بود که همه چیز خوب پیش خواهد رفت.
( معنای استعاری – دل بستن به امید )
- - -
با یک دست به لبه چنگ زد تا نیفتد.
- - -
در ثانیه های پایانی، با یک حرکت تعیین کننده بازی را برد.
( استفاده از "clutch" به عنوان صفت در معنای ورزشی )
- - -
زن، کیف دستی ای پر از مدارک را محکم گرفته بود.
ارتباط "clutching" ( به معنی گرفتن یا چنگ زدن ) با "کلاچ" ماشین چیست؟
جواب در ریشهٔ زبانی و معنایی این واژه است:
- - -
### 🔧 1. ریشهٔ لغوی مشترک
واژهٔ clutch در اصل یک فعل انگلیسی به معنی "محکم گرفتن، چنگ زدن" بوده است.
بعدها به عنوان اسم هم استفاده شد تا اشاره کند به ابزاری که چیزی را می گیرد یا رها می کند.
- - -
### 🚗 2. Clutch در خودرو
در خودرو، کلاچ همان قطعه ای ست که بین موتور و جعبه دنده قرار دارد.
عملکردش این است که با گرفتن ( وصل کردن ) یا رها کردن ( قطع کردن ) اتصال موتور به چرخ ها، امکان تعویض دنده را فراهم کند.
یعنی:
> "Clutch" در ماشین چیزی را می گیرد یا آزاد می کند — دقیقاً همان کاری که فعل clutch در معنی اصلی اش انجام می دهد.
- - -
### 🧠 نتیجه:
هم "clutching a baby" ( محکم گرفتن نوزاد )
و هم "pressing the clutch" ( فشردن کلاچ در ماشین )
ریشه در یک مفهوم دارند:
"چیزی را گرفتن، نگه داشتن، یا رها کردن".
چنگ انداختن.
مثال:وحشت به گلویش چنگ انداخته بود
مثال:وحشت به گلویش چنگ انداخته بود