club

/ˈkləb//klʌb/

معنی: انجمن، چماق، باشگاه، کانون، گرز، باتون، مجمع، خال گشنیز، خاج، عمود، چماق زدن، تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
معانی دیگر: چوگان، چنبه، کوتنگ، کدنگ، باهو، بازه، مردنگ، توپوز، چوبدستی، کوتک، با چوبدستی یا چماق زدن، انگامه، جرگه، رجوع شود به: golf club، ساختمان یا اتاق یا تسهیلات انجمن و باشگاه، میخانه (کلوپ شبانه یا nightclub می گویند)، (ورق بازی) خاج، گشنیز، متحد کردن یا شدن، یکپارچه شدن یا کردن، پول روی هم گذاشتن، (نادر) انجمن کردن، متشکل شدن، درورق خال گشنیز، مجمع vi، vti :چماق زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a heavy stick, esp. of wood, used as a weapon.
مترادف: bat, bludgeon, cudgel
مشابه: bastinado, billy, blackjack, mace, shillelagh, truncheon

(2) تعریف: a group or association of persons formed for a specific, shared purpose.
مشابه: association, band, brotherhood, clan, community, fellowship, fraternity, gang, group, lodge, organization, outfit, ring, society, sodality, sorority, team

- book club
[ترجمه مریم] باشگاه کتاب
|
[ترجمه گوگل] باشگاه کتاب
[ترجمه ترگمان] باشگاه کتاب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- bridge club
[ترجمه learner] باشگاه بازی بریج ( بازی فکری فوق العاده با پاسور )
|
[ترجمه گوگل] باشگاه بریج
[ترجمه ترگمان] باشگاه پل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- chess club
[ترجمه گوگل] باشگاه شطرنج
[ترجمه ترگمان] باشگاه شطرنج،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a place where such an association might meet regularly, or where members are allowed to spend time and use facilities.
مترادف: clubhouse, headquarters, lodge
مشابه: center, country club, hangout, meetinghouse, rendezvous

- the Boys' Club
[ترجمه ابوالفضل] از باشگاه پسرها
|
[ترجمه نینا] باشگاه مخصوص پسر ها
|
[ترجمه گوگل] باشگاه پسران
[ترجمه ترگمان] از باشگاه پسرها،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in golf, a long instrument with a curved or flat head, used to hit the ball.
مشابه: iron, putter, wood

(5) تعریف: a black clover-shaped figure on a playing card, or a card bearing such a figure.
مشابه: trefoil

(6) تعریف: an establishment that is open late at night and provides food, drink, and usu. entertainment; nightclub.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clubs, clubbing, clubbed
• : تعریف: to hit or strike with or as if with a club.
مترادف: bat, bludgeon, cudgel
مشابه: baste, bastinado, batter, beat, blackjack, buffet, cane, drub, flail, flog, hit, pommel, pummel, strike, thump

- He clubbed me with his fists.
[ترجمه گوگل] با مشتش به من چماق زد
[ترجمه ترگمان] با مشت به من چماق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. club together
(انگلیس) پول روی هم گذاشتن،دنگی دادن

2. our club co-opted five other members
انجمن ما پنج نفر دیگر را به عضویت پذیرفت.

3. the club also accepted women and accordingly changed its name
باشگاه خانم ها را هم به عضویت پذیرفت و لذا اسم خود را عوض کرد.

4. the club comprised one thousand members
باشگاه هزار عضو داشت.

5. the club was a cover for a group of smugglers
گروه قاچاقچیان از آن باشگاه برای پنهان کردن اعمال خود استفاده می کرند.

6. this club has a women's auxiliary, too
این باشگاه شعبه ی زنانه هم دارد.

7. this club has small membership
این باشگاه اعضا معدودی دارد.

8. this club is special to men
این باشگاه خاص مردان است.

9. a closed club
باشگاهی که عضو شدن در آن مشکل است

10. a heavy club with a knob at one end
چوبدستی سنگین که یک سرش قلمبه است

11. a sports club
باشگاه ورزشی

12. a writers' club
انجمن نویسندگان

13. a youth club
کانون جوانان

14. an exclusive club that does not admit blacks and jews
باشگاهی ویژه ی خواص که سیاهان و یهودیان را نمی پذیرد

15. to solicit club members for donations
برای اعطای پول دست به دامن اعضای باشگاه شدن

16. with his club he gave him a blow on the head
با چوگان بر سرش کوفت.

17. members of the club
اعضای باشگاه

18. to form a club
باشگاه تشکیل دادن

19. to join a club
عضو یک باشگاه شدن

20. he spoke to the club on air pollution
برای باشگاه درباره ی آلودگی هوا نطق کرد.

21. jaffar belongs to this club
جعفر عضو این باشگاه است.

22. a full-fledged member of our club
عضو تمام عیار باشگاه ما

23. the honorary chairman of the club
رئیس افتخاری باشگاه

24. the monthly function of the club includes dinner and also dance
جشن ماهیانه ی باشگاه شامل شام و رقص هم می شود.

25. the perpetual president of the club
رئیس مادام العمر باشگاه

26. women are forbidden in this club
ورود زن ها به این باشگاه ممنوع است.

27. a bona fide member of the club
عضو تمام و کمال باشگاه

28. a candidate for admission to our club
خواهان عضویت در باشگاه ما

29. the members seem to misuse the club to further their own political aims
ظاهرا اعضا برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود از باشگاه سواستفاده می کنند.

30. to become a member of a club
عضو شدن در یک باشگاه

31. to bring into membership in the club
به عضویت باشگاه درآوردن

32. he managed to gain entry into the club
او موفق شد که به باشگاه وارد شود.

33. her participation in the activities of the club
شرکت او در فعالیت های باشگاه

34. i proposed iraj for membership in the club
من ایرج را برای عضویت در باشگاه نامزد کردم.

35. this card will identify you as a club member
این کارت شما را به عنوان عضو باشگاه مشخص می کند.

36. non-doctors can only become associate members of the club
غیر دکترها فقط می توانند عضو وابسته ی انجمن باشند.

37. one of the privileges of belonging to this club
یکی از مزایای عضویت در این باشگاه

38. she attempted to disunite the members of the club by spreading gossip
او کوشید با پخش شایعه بین اعضای باشگاه چند دستگی ایجاد کند.

39. the shepherd hit the wolves with his heavy club
شبان با چوبدستی سنگین خود،گرگ ها را زد.

40. he was busily signing up new members for the club
او داشت با کمال فعالیت اعضای جدیدی را برای باشگاه نام نویسی می کرد.

41. he was enrolled as a permanent member of the club
او را به عنوان عضو دایم باشگاه پذیرفتند.

42. this garden is reserved for the members of the club
این باغ ویژه ی اعضای باشگاه است.

43. a complete list of the names and telephone numbers of the club members
فهرست کامل نام و شماره تلفن اعضای باشگاه

مترادف ها

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

چماق (اسم)
stick, bat, club, cudgel, bludgeon, mace, truncheon, stave, maul, quarterstaff

باشگاه (اسم)
club

کانون (اسم)
focus, club, fireplace

گرز (اسم)
club, ferule, mallet, mace, wand, maul, quarterstaff

باتون (اسم)
club, truncheon, swagger stick

مجمع (اسم)
convent, meeting, society, convention, club

خال گشنیز (اسم)
club

خاج (اسم)
cross, lobe, club, crosslet, earflap, earlap, earlobe, rood

عمود (اسم)
perpendicular, club, mace, staple, column, pillar, vertical line

چماق زدن (فعل)
club, cudgel

تشکیل باشگاه یا انجمن دادن (فعل)
club

تخصصی

[فوتبال] باشگاه

انگلیسی به انگلیسی

• group that meets periodically for a shared activity (i.e. literary club); location for social gatherings; bat, cudgel; shamrock-shaped symbol (on playing cards)
bludgeon, beat, bash, strike
pertaining to a club (location for social gatherings; group that meets periodically for a shared activity)
a club is an organization of people who are all interested in a particular activity.
a club is also a place where the members of a particular club or organization meet.
a club is also a thick heavy stick that can be used as a weapon.
if you club someone, you hit them with something blunt and heavy.
a club or a golf club is a long thin stick which is used to hit a golf ball.
clubs is one of the four suits in a pack of playing cards.
if people club together, they all give money in order to share the cost of something.

پیشنهاد کاربران

چوب، چوب گلف
چماق، باتوم
کلوپ
تیم
باشگاه
مثال: He's a member of the local chess club.
او عضو باشگاه شطرنج محلی است.
1. انجمن:
tennis club/ youth club
2. تیم ورزشی:
The club has a lot of good hockey players.
3. باشگاه شبانه، رقاص خانه ( همچنین مراجعه کنید به strip club و nightclub ) :
I went to that club that has just opened.
Meaning that you are in the same bad situation as they are
عامیانه:
وضعیت بد مشابه دیگران
چوب گلف
و گاهی اوقات معنی علامت خاج پاستور میده ، اگه طرف استرالیایی باشه
چماقی که داخل بازی گلف استفاده میشه . همون چوپ دستی های خاص که تو فیلماهم زیاد نشون میدن
a place that people go to in order to dance and drink in the evening
منابع• https://dictionary.cambridge.org/us/dictionary/english/club
فراغتکده . [ف َ غ َ ک َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) جای عیش و عشرت . ( ناظم الاطباء ) . از عالم عشرتکده . ( آنندراج ) : میبرد جلوه ٔ آسایشت از ره واله !به فراغتکده رو بستر سیماب مبر. واله هروی ( از آنندراج ) . رجوع به فراغت شود.
دوستان به معنی باشگاه ورزشی فقط نیست هر باشگاهی میشه گفت
به معنی چماق هم هست
کِلاب !
فیلم Fight Club :
Fight Club is a 1999 American film directed by David Fincher and starring Brad Pitt, Edward Norton, and Helena Bonham Carter
کلاب مشت زنی
@لَنگویچ
میل ( زورخانه )
همچنین: Persian Meels/Mils
میل گرفتن :to swing clubs/Meels
چوب گلف
( nown )
A place of information that helps you solve a problem or find and answer
انجمن، کانون
کانون زبان ایران
چماق
A heavy wooden tapering stick used as a weapon
He resembled a caveman carrying a club
A football club is the team, the management , and the ground

چوب سر کلفت، چماق
باشگاه ، کلوب
have you though about becoming a member of our club
[ تا حالا به این موضوع ] فکر کردی که عضو باشگاه ما بشی ؟🏋🏻‍♂️
خاج یا گشنیز در پاسور
غرفه
باشگاه ورزشی

کلوپ، باشگاه
انجمن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس