clouded

/ˈklaʊd//klaʊd/

ابری، گرفته

جمله های نمونه

1. mud has clouded the lake's water
گل،آب دریاچه را تیره کرده است.

2. his cold breath clouded the mirror
نفس سرد او آینه را کدر کرد.

3. his explanations further clouded the issue
توضیحات او قضیه را مبهم تر کرد.

4. The windows have clouded up in the steam.
[ترجمه گوگل]پنجره ها در بخار ابری شده اند
[ترجمه ترگمان]پنجره ها در بخار تیره شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His brain was clouded by vapours and dreams.
[ترجمه گوگل]مغزش از بخارها و رویاها تیره شده بود
[ترجمه ترگمان]مغزش از vapours و رویا تیره گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sky clouded over and it started to rain.
[ترجمه گوگل]آسمان ابری شد و باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه ترگمان]آسمان ابری شد و باران شروع به باریدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His judgement was clouded by jealousy.
[ترجمه گوگل]قضاوت او از حسادت تیره شد
[ترجمه ترگمان]داوری او از حسادت تیره گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His judgment was clouded by selfishness.
[ترجمه گوگل]قضاوت او با خودخواهی تیره شده بود
[ترجمه ترگمان]قضاوت او از روی خودخواهی clouded شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Old age has clouded his judgement.
[ترجمه گوگل]پیری قضاوت او را مخدوش کرده است
[ترجمه ترگمان]پیری داوری او را تحت الشعاع قرار داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Perhaps anger had clouded his vision, perhaps his judgment had been faulty.
[ترجمه گوگل]شاید خشم دیدش را تیره کرده بود، شاید قضاوتش اشتباه بوده است
[ترجمه ترگمان]شاید خشم چشمانش را تیره کرده بود، شاید داوری او اشتباه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His face clouded when he heard the news.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این خبر صورتش تیره شد
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید چهره اش درهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His last years were clouded by financial worries.
[ترجمه گوگل]سال های آخر او با نگرانی های مالی تیره شده بود
[ترجمه ترگمان]آخرین سال های زندگیش از نگرانی های مالی تیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The atmosphere has already been clouded by the BJP's anger at the media.
[ترجمه گوگل]فضا قبلاً با خشم BJP از رسانه ها تیره شده است
[ترجمه ترگمان]اتمسفر در حال حاضر از خشم the در رسانه ها تیره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In his latter years religious mania clouded his mind.
[ترجمه گوگل]در سالهای آخر شیدایی مذهبی ذهن او را تیره کرد
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر جنون مذهبی ذهنش را فرا گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• overcast, covered with clouds; opaque; foggy, murky; confused, mixed up; mentally disordered

پیشنهاد کاربران

گرفته ( به حس های بد و تاریک )
My head gets clouded with all kinds of fears when I get in a car to this day.
بستگی به متن دارد، در جاهایی که به صورت مجازی به کار رفته به معنای "تحت تأثیر" قرار گرفتن یا "متأثر" شدن است. و یا سایر کلمات و عبارات با همین معنا.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
در پزشکی به معنی فردی است که دچار درجه ی خفیفی از کاهش سطح بیداری شده و توجه وی به موضوعات، کامل نیست؛ دچار اغتشاش تفکر؛ درجه ی شدیدتر آن confusion است که فرد جهت یابی ( orientation ) خود را هم از دست داده و نمی تواند از دستورات پیروی کند.
منبع: وبسایتِ مرکز ملی اطلاعات زیست فناوری ( NCBI )
تار. کدر ، گرفته ، ابری
در ترکیب
clouded vision به معنی تاری دید
مخدوش
زیر سایه ی
روانشناسی :تیرگی هوشیاری
مبهم، نامفهوم، گنگ
. I think your brother's judgment is clouded
فکر می کنم قضاوت برادرت مبهم است.
تحت الشعاع
تیره و تار

بپرس