اسم ( noun )
• (1) تعریف: a visible body, usu. white or gray, of fine water droplets high in the earth's atmosphere.
• مشابه: cirrus, cumulus, fog, haze, mist, nebula, nimbus, pea soup, smog, smoke, steam, stratus, vapor
• مشابه: cirrus, cumulus, fog, haze, mist, nebula, nimbus, pea soup, smog, smoke, steam, stratus, vapor
• (2) تعریف: a similar body of other types of matter such as dust or smoke.
• مشابه: fog, haze, nebula, puff, smog, smoke, swarm, throng, vapor
• مشابه: fog, haze, nebula, puff, smog, smoke, swarm, throng, vapor
• (3) تعریف: something that obscures or darkens.
• مترادف: pall, veil
• مشابه: cloak, mantle, mist, screen, shade, shroud
• مترادف: pall, veil
• مشابه: cloak, mantle, mist, screen, shade, shroud
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clouds, clouding, clouded
حالات: clouds, clouding, clouded
• (1) تعریف: to cover or darken with clouds or as if by clouds.
• مترادف: becloud, cover, darken, overcast, overshadow
• مشابه: bedim, befog, cloak, dim, fog, mist, muddy, shade, shroud
• مترادف: becloud, cover, darken, overcast, overshadow
• مشابه: bedim, befog, cloak, dim, fog, mist, muddy, shade, shroud
• (2) تعریف: to make sad or otherwise difficult; trouble.
• مترادف: afflict, plague, trouble, vex
• مشابه: annoy, bother, pain, sadden, shadow
• مترادف: afflict, plague, trouble, vex
• مشابه: annoy, bother, pain, sadden, shadow
- Illness clouded her childhood.
[ترجمه 🌺] کودکی او با بیماری اش تیره و سیاه شد|
[ترجمه گوگل] بیماری دوران کودکی او را تیره کرد[ترجمه ترگمان] بیماری، دوران کودکی او را تیره و تار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to blemish; sully.
• مترادف: blemish, defame, defile, stain, sully, taint, tarnish
• مشابه: degrade, discredit, malign, mar, slur, spoil
• مترادف: blemish, defame, defile, stain, sully, taint, tarnish
• مشابه: degrade, discredit, malign, mar, slur, spoil
- His reputation was clouded by a criminal conviction.
[ترجمه گوگل] شهرت او با یک محکومیت جنایی تیره شد
[ترجمه ترگمان] شهرتش به واسطه محکومیت جنایی تیره و تار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شهرتش به واسطه محکومیت جنایی تیره و تار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cloudless (adj.), cloudlike (adj.)
مشتقات: cloudless (adj.), cloudlike (adj.)
• (1) تعریف: to become filled or covered by clouds, steam, or the like (often fol. by "up").
• مترادف: darken, fog
• مشابه: dim, gloom, mist, overcast
• مترادف: darken, fog
• مشابه: dim, gloom, mist, overcast
- It was sunny in the morning, but it clouded up in the early afternoon.
[ترجمه ملیکا] صبح آفتابی بود اما در بعد از ظهر آسمان ابری شد|
[ترجمه آتاناز] صبح آفتابی بود اما بعدازظهر ابر ☁️ آمد|
[ترجمه S] صبح هوا آفتابی بود اما بعد از ظهر هوا ابری شد|
[ترجمه سب] صبح آفتابی بود، اما بعد از ظهر آن روز ابری دیده می شد|
[ترجمه گوگل] صبح آفتابی بود، اما در اوایل بعد از ظهر هوا ابری بود[ترجمه ترگمان] صبح آفتابی بود، اما بعد از ظهر آن روز ابری دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her glasses clouded up when she entered the warm room after being out in the cold.
[ترجمه گوگل] پس از بیرون رفتن در سرما، وقتی وارد اتاق گرم شد، عینک او تیره شد
[ترجمه ترگمان] وقتی وارد اتاق گرم شد عینکش تیره و تار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی وارد اتاق گرم شد عینکش تیره و تار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to show anxiety or distress.
• مشابه: trouble
• مشابه: trouble
- Her face clouded with worry.
[ترجمه گوگل] صورتش از نگرانی ابری شد
[ترجمه ترگمان] چهره اش از نگرانی درهم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چهره اش از نگرانی درهم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید