1. clothes brush
ماهوت پاک کن جامه
2. clothes for everyday wear
لباس معمولی،لباس برای هر روز پوشیدن
3. clothes of intermediate sizes
لباس های میان اندازه (اندازه ی وسط)
4. clothes rack
جالباسی،رخت آویز
5. clothes savoring of naphthalene
لباس هایی که بوی نفتالین می داد
6. clothes basket
سبدی که لباس های کثیف را پیش از شستن در آن جمع می کنند
7. clothes make the man
طرز لباس پوشیدن سرشت هر شخص را نشان می دهد
8. black clothes will do
لباس سیاه مناسب است.
9. hard-wearing clothes
لباس با دوام
10. his clothes hang in tatters
لباس های او پاره پاره بود.
11. his clothes were all messed
لباس های او سرتاپا کثیف شده بود.
12. his clothes were full of patches
لباس های او پر از وصله بود.
13. holiday clothes
لباس عید
14. nifty clothes
لباس های شیک
15. old clothes
لباس کهنه
16. old clothes may be of use to those refugees
ممکن است لباس های کهنه به درد آن پناهندگان بخورد.
17. our clothes were wetted by rain
باران لباس هایمان را خیس کرد.
18. party clothes
لباس مهمانی
19. secondhand clothes
لباس مستعمل
20. second-hand clothes
لباس های مستعمل
21. shoddy clothes
جامه های بنجل
22. soggy clothes
جامه های خیس
23. sports clothes
لباس ورزش
24. street clothes
لباس بیرون از منزل
25. tacky clothes
لباس های رنگ و رو رفته
26. the clothes and perfumes that individualize some women
لباس ها و عطرهایی که برخی زنان را مشخص می کند
27. the clothes are dried out
لباس ها کاملا خشک شده اند.
28. vintage clothes
لباس های قدیمی
29. warm clothes are a must in the mountains
در کوهستان لباس گرم از ضروریات است.
30. wet clothes
جامه های خیس
31. white clothes dirty easily
لباس سفید زود کثیف می شود.
32. workaday clothes
لباس کار
33. working clothes
لباس کار
34. damp the clothes before ironing
پیش از اطو کردن لباس ها را نم بزن.
35. fusty old clothes that had been stored in the basement for several years
لباس های قدیمی و بوی نم گرفته که سال ها در زیرزمین انبار شده بودند
36. his nondescript clothes and battered hat
لباس های بنجل و کلاه قراضه ی او
37. let the clothes dry out
بگذار لباس ها بخشکد.
38. moisten the clothes before ironing them
پیش از اطو زدن لباس ها را نم بزن
39. squeeze the clothes well and hang them on the line!
رخت ها را خوب بچلان و از بند آویزان کن !
40. take the clothes off the rope!
لباس ها را از روی رجه بردار!
41. the bedraggled clothes of those beggars
لباس های گل آلود آن گدایان
42. the escapee's clothes were draggled
لباس فراری ها کثیف و چروکدار بود.
43. to rinse clothes
لباس ها را آب کشیدن
44. to wash clothes
رخت شستن
45. wearing mourning clothes is optional
پوشیدن لباس عزاداری اختیاری است.
46. don't touch my clothes with your greasy hands!
دست های روغنی خودت را به لباسم نزن !
47. first soap the clothes and then press them hard
اول رخت ها را صابون بزن و بعد خوب بچلان !
48. he changes his clothes every day
او هر روز لباس های خود را عوض می کند.
49. he collected old clothes and doled them out among the natives in the island
او لباس های کهنه را جمع کرد و بین بومیان توزیع کرد.
50. he suspended his clothes to dry on the tree
لباس های خود را برای خشک کردن بر درخت آویخت.
51. he threw his clothes into the suitcase
لباس های خود را پرت کرد توی چمدان.
52. he wrapped his clothes in a bundle
او لباس های خود را در بقچه پیچید.
53. i had my clothes washed and pressed
دادم رخت هایم را بشورند و اطو بزنند.
54. i iron my clothes
من جامه های خود را اتو می کنم.
55. she neglected her clothes and hair
او به سر و وضع خود توجه نمی کرد.
56. she packed her clothes in two bundles
جامه های خود را در دو بقچه پیچید.
57. she washed the clothes and hung them on the line
جامه ها را شست و روی رجه آویزان کرد.
58. sherry wrung the clothes out before hanging them on the line
قبل از آویختن لباس ها روی رجه شری آنها را چلاند.
59. they put james' clothes on a dummy and paraded the city
لباس جیمز را به آدمکی پوشاندند و آن را دور شهر گرداندند.
60. to put on clothes
لباس پوشیدن (تن کردن)
61. to shuck one's clothes
لباس خود را کندن
62. to wear sensible clothes for a cold winter day
برای یک روز سرد زمستانی لباس مناسب پوشیدن
63. women wearing immodest clothes
زن هایی که لباس منافی عفت می پوشند
64. a change of clothes
لباس اضافی (برای عوض کردن)
65. a beggar in shabby clothes
یک گدا با لباس ژنده
66. a box full of clothes
صندوقی پر از لباس
67. a form to display clothes on
آدمکی برای نمایش لباس
68. a liquid that removes clothes stains
آبگونه ای که لکه های لباس را پاک می کند
69. books, shoes, dolls and clothes were jumbled together
کتاب و کفش و عروسک و لباس روی هم تلمبار شده بود.
70. he always wears outlandish clothes
او همیشه لباس های عجیب و غریبی می پوشد.