clot

/ˈklɑːt//klɒt/

معنی: توده، لخته خون، دلمه شدن، لخته شدن
معانی دیگر: لخته، دلمه، بسته شدن، فسردن، بشلیدن، ماسیدن، کلوخ، کلوخه، لخته شدن خون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a thickened lump or mass of liquid, such as blood.
مشابه: cake, clabber, clump, coagulation, concretion, curd, embolism, glob, gob, lump, mass, thrombus

- A clot blocking the artery could cause a heart attack.
[ترجمه گوگل] لخته ای که شریان را مسدود می کند می تواند باعث حمله قلبی شود
[ترجمه ترگمان] لخته شدن سرخرگ می تواند باعث حمله قلبی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clots, clotting, clotted
• : تعریف: of a liquid, to thicken into a semisolid lump or mass.
مترادف: coagulate
مشابه: cake, clabber, clump, congeal, curd, curdle, lump, mass, set, thicken

- Blood clots at the site of an injury in order to seal off the wound.
[ترجمه گوگل] لخته شدن خون در محل آسیب به منظور بسته شدن زخم
[ترجمه ترگمان] لخته خون در محل زخم برای جلوگیری از زخم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: clotty (adj.)
(1) تعریف: to cause (a liquid) to thicken and solidify.
مترادف: coagulate
مشابه: cake, clabber, clump, congeal, curd, curdle, lump, solidify, thicken

- She clotted the cream for the scones herself.
[ترجمه گوگل] کرم اسکون را خودش لخته کرد
[ترجمه ترگمان] برای the کرم ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to block or prevent passage through.
مترادف: block, clog, obstruct
مشابه: bottleneck, stop

- Reporters clotted the doorway.
[ترجمه گوگل] خبرنگاران در را مسدود کردند
[ترجمه ترگمان] خبرنگاران در آستانه در ایستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a blood clot
لخته ی خون

2. He had a blood clot removed from his brain.
[ترجمه گوگل]یک لخته خون از مغزش برداشته شد
[ترجمه ترگمان] اون لخته خونی از مغزش برداشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He needed emergency surgery to remove a blood clot from his brain.
[ترجمه گوگل]او نیاز به عمل جراحی اورژانسی برای برداشتن لخته خون از مغزش داشت
[ترجمه ترگمان]او برای از بین بردن یک لخته خونی از مغزش به جراحی اضطراری نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Look what you've done, you clot!
[ترجمه گوگل]ببین چیکار کردی، لخته!
[ترجمه ترگمان]! ببین چیکار کردی، لخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They removed a clot from his brain.
[ترجمه گوگل]لخته ای را از مغزش خارج کردند
[ترجمه ترگمان]اونا یه لخته از مغزش برداشتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He underwent surgery to remove a blood clot.
[ترجمه گوگل]او برای برداشتن لخته خون تحت عمل جراحی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]اون عمل جراحی رو انجام داده که لخته خونی رو برداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A haemophiliac 's blood will not clot properly.
[ترجمه گوگل]خون بیماران هموفیلی به درستی لخته نمی شود
[ترجمه ترگمان]خون haemophiliac به درستی لخته نمی شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A clot in the brain cut off her blood supply.
[ترجمه گوگل]یک لخته در مغز، جریان خون او را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]یه لخته توی مغز، ذخیره خونی اون رو قطع کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was found to have a blood clot on his brain.
[ترجمه گوگل]مشخص شد که او لخته خون روی مغزش دارد
[ترجمه ترگمان]اون پیدا شده که یه لخته خون روی مغزش داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The patient's blood refused to clot.
[ترجمه گوگل]خون بیمار از لخته شدن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]خون بیمار از لخته شدن امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Blood congeals to form a clot.
[ترجمه گوگل]خون منجمد می شود و لخته ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان] خون لخته خون رو تشکیل میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A year ago he had a blood clot removed from his brain.
[ترجمه گوگل]یک سال پیش یک لخته خون از مغزش برداشته شد
[ترجمه ترگمان]یک سال پیش یه لخته خون از مغزش برداشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The blockage is usually caused by a blood clot forming in an artery already narrowed by fatty atheroma.
[ترجمه گوگل]این انسداد معمولاً به دلیل تشکیل لخته خون در سرخرگی است که قبلاً توسط آترومای چرب باریک شده است
[ترجمه ترگمان]انسداد معمولا توسط یک لخته خونی ایجاد می شود که در شاهرگ که قبلا توسط atheroma چرب بسته شده بود، شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was no blood clot in the heart or lungs.
[ترجمه گوگل]هیچ لخته خونی در قلب یا ریه وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ لخته خونی در قلب یا ریه ها نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

لخته خون (اسم)
clot

دلمه شدن (فعل)
clabber, curdle, curd, clot, jell, quail

لخته شدن (فعل)
clog, clot, coagulate

تخصصی

[زمین شناسی] توده، لخته خون، دلمه شدن، لخته شدن، لخته مافیک (زمین شناسی) گروهی از کانی های فرو منیزیم در سنگ آذرین، دارای اندازه ای از چند اینچ تا 1 فوت یا بیشتر که معمولاً بطور طولی کشیده شده اند که ممکن است یک قطعه جداشده یا زنولیت دگرسان باشد. (بالک 1937).

انگلیسی به انگلیسی

• lump; coagulated mass of blood; fool (slang)
form into a lump, coagulate
a clot is a sticky lump that forms when a liquid, especially blood, dries and becomes hard.
when blood or another liquid clots, it becomes thick and forms a lump.

پیشنهاد کاربران

1. لخته 2. احمق. هالو 3. لخته شدن. دلمه شدن 4. لخته کردن. دلمه کردن
مثال:
blood clots
لخته های خون
a clumsy clot
{در زبان محاوره در انگلستان}: یک احمق و هالوی زمخت و بد ترکیب
the blood is likely to clot
خون احتمالا لخته بشود.
جهت اطلاعات بیشتر در مورد لخته شدن خون در قلب و رگ به "لخته خون" ، " ترومبوز"، "Thrombosis" و "Thrombus" در آبادیس مراجعه کنید.
لخته
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : clot ✅ تلفظ واژه: klot ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: لخته ( خون ) ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : thromb/o
Blood clotting : لخته شدن خون
Her blood clotted : خونش لخته شد
She died because of a blood clot : بخاطر یک لخته ی خون مرد
Clog میشه بسته شدن و گرفتن ( مثل چاه )
خنگ
توده . لخته خون
منعقد شدن خون

بپرس