close up

/kloʊzˈəp//kləʊzʌp/

1- به هم نزدیکتر شدن، جلوتر رفتن، 2- بستن، 3- جوش خوردن (زخم)، هم آمدن، التیام یافتن، از نزدیک، (عکس و فیلم برداری) از فاصله ی کم، کلوزآپ، (عکاسی و فیلمبرداری و تلویزیون) از نزدیک، نمای نزدیک، از جلو

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in photography, films, or television, a picture taken at close range to show details, as of facial expression. (Cf. long shot.)

(2) تعریف: a detailed, intimate portrayal.

- The article gave a close-up of a policeman's work.
[ترجمه گوگل] این مقاله نمای نزدیک از کار یک پلیس را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این مقاله به کار پلیس خاتمه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. This herbal ointment will help to close up your wound quickly.
[ترجمه گوگل]این پماد گیاهی به بستن سریع زخم کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این پماد گیاهی برای بستن زخم هات به سرعت کمک می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We must close up the old well; it's dangerous.
[ترجمه گوگل]ما باید چاه قدیمی را ببندیم خطرناکه
[ترجمه ترگمان]باید چاه قدیمی را ببندیم، خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sergeant-major ordered the men to close up.
[ترجمه گوگل]گروهبان به افراد دستور داد تا در را ببندند
[ترجمه ترگمان]سرگرد به افراد دستور داده بودند که نزدیک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You go on home. I'll close up .
[ترجمه گوگل]تو برو خونه میبندم
[ترجمه ترگمان] تو برو خونه من به او نزدیک می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Children have to learn to close up their letters when writing.
[ترجمه گوگل]کودکان باید یاد بگیرند که حروف خود را هنگام نوشتن ببندند
[ترجمه ترگمان]بچه ها باید یاد بگیرند که هنگام نوشتن نامه ها را ببندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The teacher told the children to close up to each other near the camp fire and then began his story.
[ترجمه گوگل]معلم به بچه ها گفت که نزدیک آتش کمپ به هم نزدیک شوند و سپس داستان خود را شروع کرد
[ترجمه ترگمان]معلم به بچه ها گفت که نزدیک آتش اردوگاه به هم نزدیک شوند و سپس داستانش را شروع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She snuggled close up to him.
[ترجمه گوگل]به او نزدیک شد
[ترجمه ترگمان]او خودش را بغل کرد و به او نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The captain ordered his men to close up.
[ترجمه گوگل]کاپیتان به افرادش دستور داد که در را ببندند
[ترجمه ترگمان]سروان دستور داد که افرادش نزدیک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children have to learn to close up the letters when writing.
[ترجمه گوگل]کودکان باید یاد بگیرند هنگام نوشتن حروف را ببندند
[ترجمه ترگمان]بچه ها باید یاد بگیرند که هنگام نوشتن نامه ها را ببندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Just close up the shop.
[ترجمه گوگل]فقط مغازه رو ببند
[ترجمه ترگمان] فقط مغازه رو ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If I don't phone the office,she would close up at 5 p. m.
[ترجمه گوگل]اگر به دفتر تلفن نزنم، ساعت 5 بعدازظهر را می بندد متر
[ترجمه ترگمان]اگر به دفتر تلفن نکنم، ساعت ۵ بعد از ظهر از خواب بیدار می شود ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cut took a long time to close up.
[ترجمه زهرا] مدت زیادی طول کشید تا بریدگی جوش خورد.
|
[ترجمه گوگل]بسته شدن برش خیلی طول کشید
[ترجمه ترگمان]مدت زیادی طول کشید تا به هم نزدیک شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Much of the movie is shot in close up.
[ترجمه گوگل]بیشتر فیلم در نمای نزدیک گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]بخش عمده ای از این فیلم در نزدیکی محل فیلمبرداری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They always look smaller close up.
[ترجمه گوگل]آنها همیشه از نزدیک کوچکتر به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]ان ها همیشه کوچک تر به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The flowers close up at night.
[ترجمه گوگل]گل ها در شب بسته می شوند
[ترجمه ترگمان]گل های شب به هم نزدیک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I turned away in revulsion when they showed a close-up of the operation.
[ترجمه فاطمه زهرا صادقپور] نمای بسته از عمل جراحی
|
[ترجمه گوگل]وقتی از نزدیک عملیات را نشان دادند، با انزجار برگشتم
[ترجمه ترگمان]من با انزجار به او نگاه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The slide gave close-up detail of petal formation.
[ترجمه گوگل]اسلاید جزئیات شکل گیری گلبرگ را از نمای نزدیک نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این اسلاید جزئیات نزدیک تشکیل گلبرگ را به دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It was strange to see her own face in close-up on the screen.
[ترجمه گوگل]دیدن چهره خودش از نمای نزدیک روی صفحه عجیب بود
[ترجمه ترگمان]دیدن چهره خودش در صفحه نمایش عجیب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A side benefit to filming close-up shots is that your microphone will pick up clearer sound.
[ترجمه گوگل]یک مزیت جانبی برای فیلمبرداری از نماهای نزدیک این است که میکروفون شما صدای واضح تری دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]یک مزیت دیگر برای فیلمبرداری از عکس های کلوزآپ این است که میکروفن صدای واضح تری را دریافت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She took a stunning close-up of him.
[ترجمه گوگل]او یک نمای نزدیک خیره کننده از او گرفت
[ترجمه ترگمان]او خیلی به او نزدیک شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The book abounds with close-up images from space.
[ترجمه گوگل]این کتاب سرشار از تصاویر نزدیک از فضا است
[ترجمه ترگمان]این کتاب مملو از تصاویر کلوزآپ از فضا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Hughes stared up at him in close-up from the photograph.
[ترجمه گوگل]هیوز در نمای نزدیک از عکس به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]هیوز از روی عکس به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The wound was photographed in extreme close-up.
[ترجمه گوگل]از زخم در نمای نزدیک عکس گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]از زخم در فاصله بسیار کم عکس گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Each butterfly had been photographed in close-up so that you could see every detail.
[ترجمه زهرا] از هر پروانه از نزدیک عکس گرفته شده تا اینکه شما بتوانید با همه جزئیات ببینید.
|
[ترجمه گوگل]از هر پروانه در نمای نزدیک عکس گرفته شده بود تا بتوانید تمام جزئیات را ببینید
[ترجمه ترگمان]هر پروانه ای در فاصله نزدیک عکس گرفته شد تا بتوانید همه جزئیات را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I mean, I don't like seeing myself on camera in close-up, but then I never did.
[ترجمه گوگل]منظورم این است که دوست ندارم خودم را از نزدیک جلوی دوربین ببینم، اما هرگز این کار را نکردم
[ترجمه ترگمان]منظورم اینه که، من دوست ندارم خودم رو تو دوربین ببینم، اما هیچ وقت این کارو نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. I decided not to tell him about my close-up 0f his unguarded sleeping face.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم از نمای نزدیکم به او نگویم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم در مورد نزدیک شدن به صورت خفته او به او چیزی بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Another is a close-up of a mud-encrusted hand reaching back toward a worker at the top of a precarious twig ladder.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از نمای نزدیک دستی پوشیده از گل است که به سمت کارگری در بالای یک نردبان شاخه های ناپایدار می رسد
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر از آن ها نزدیک به یک دست گل و لای است که به سمت کارگری در بالای نردبان معلق چوب دست دراز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Her face in close-up, anxious, shadowy, the brow furrowed.
[ترجمه گوگل]صورتش در نمای نزدیک، مضطرب، سایه دار، ابروهای درهم رفت
[ترجمه ترگمان]صورت او در نزدیکی، مضطرب، سایه وار، پیشانیش چین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I rediscovered them on the screen in the close-ups of objects which impressed and influenced me.
[ترجمه گوگل]من آنها را دوباره بر روی صفحه نمایش در نمای نزدیک از اشیاء کشف کردم که من را تحت تأثیر قرار داد و تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]من آن ها را در صفحه نمایش در کلوزآپ از اشیایی که تحت تاثیر قرار گرفته و تحت تاثیر قرار گرفته بودند، باز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] کلوزآپ - صحنه درشت - پلان درشت - تصویر درشت - درشت چهره - درشت نما - درشت نمایی - نمای نزدیک - نمای بزرگ - صورت درشت - نمای درشت - نیم تنه

انگلیسی به انگلیسی

• photo taken from a close distance
shut, lock; reduce profits
a close-up is a photograph or film that shows a lot of detail because it was taken very near to the subject.
photograph taken at close range

پیشنهاد کاربران

همه چی رو توی خودت ریختن
منزوی شدن
She closed herself up
( عکاسی، فیلمبرداری، TV ) ازنزدیک، ازفاصله نزدیک، ازجلو، بستن
بهم نزدیکترشدن، جلورفتن، جوش خوردن زخم، التیام یافتن
در سینما به معنای نمای نزدیک فیلمبرداری است
close - up ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: نمای نزدیک
تعریف: نمایی که در آن، موضوع شامل شی‏ء یا بازیگر، بیشترِ قابِ تصویر را پر می‏کند
عکسی که از فاصله کمی گرفته شده و تصویری کاملاً دقیق ارائه می دهد
She took a stunning close - up of him.
یعنی یک عکس فوق العاده از او گرفت

ماه آخر زایمان ۲۰ روز مانده به زایمان
از نزدیک
نیمه دوم دوره خشکی گاو

بپرس