• : تعریف: (informal) a narrow escape from danger, failure, detection, or the like.
جمله های نمونه
1. Joe had a close call when his motorbike nearly collided with a lorry.
[ترجمه فرشاد] موقعی که موتور جو با کامیون تصادف کرد، خطر از بیخ گوشش گذشت!!
|
[ترجمه گوگل]جو نزدیک بود که موتورش با یک کامیون برخورد کند [ترجمه ترگمان]جو یک تماس نزدیک داشت که موتور سیکلت او نزدیک بود با یک کامیون برخورد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Phew! That was a close call — she nearly saw us!
[ترجمه محمدجعفر معزی] هوف! از بیخ گوشمون گذشت - نزدیک بود اون ما رو ببینه
|
[ترجمه گوگل]اوه! این یک تماس نزدیک بود - او تقریباً ما را می دید! [ترجمه ترگمان]پوف! این یک تماس نزدیک بود - نزدیک بود ما را ببیند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This was surely a close call!
[ترجمه زردُشت] مطمئناً خطر از بیخ گوشمون گذشت.
|
[ترجمه گوگل]این مطمئناً یک تماس نزدیک بود! [ترجمه ترگمان]حتما تماس خیلی نزدیکی بود! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He left the ground via a close call with an ambulance and came very close to running over your correspondent.
[ترجمه گوگل]او با تماس نزدیک با آمبولانس زمین را ترک کرد و خیلی نزدیک بود خبرنگار شما را زیر بگیرد [ترجمه ترگمان]او از طریق تماس نزدیک با آمبولانس از زمین خارج شد و بسیار نزدیک آمد تا به خبرنگار شما نزدیک شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Such a close call and, well, Miami just loses out, they said.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که یک تماس نزدیک و خوب، میامی فقط شکست می خورد [ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که چنین تماس نزدیک و به خوبی میامی از دست خواهد رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. You seem fit as a fiddle, Mr Blake. Close call, though.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد شما برای یک کمانچه مناسب هستید، آقای بلیک هر چند تماس را ببندید [ترجمه ترگمان]مثل یک ویولن کار می کنی، اقای بلیک با این حال، تماس نزدیک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Bernadette Devlin had a close call, but she survived the assassination attempt against her.
[ترجمه گوگل]برنادت دولین تماس نزدیک داشت، اما از سوءقصد علیه خود جان سالم به در برد [ترجمه ترگمان]برنادت دولین یه تماس نزدیک داشت اما از تلاش ترور در برابر اون جون سالم به در برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Two days before, there had been a close call.
[ترجمه گوگل]دو روز قبل یک تماس نزدیک بود [ترجمه ترگمان]دو روز قبلش، یه تماس نزدیک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. But it had been a close call.
[ترجمه گوگل]اما این یک تماس نزدیک بود [ترجمه ترگمان]اما خیلی نزدیک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Bob, that car nearly hit us! What a close call.
[ترجمه گوگل]باب، آن ماشین نزدیک بود به ما بخورد! چه تماس نزدیکی [ترجمه ترگمان]! باب \"، اون ماشین نزدیک بود به ما حمله کنه\" چه خبر خوبی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We almost missed the train. That was a close call!
[ترجمه گوگل]تقریباً قطار را از دست دادیم که تماس نزدیک بود! [ترجمه ترگمان] نزدیک بود قطار رو از دست بدیم اون یه تماس نزدیک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. That was a close call! We nearly hit that car.
[ترجمه گوگل]که تماس نزدیک بود! نزدیک بود با آن ماشین برخورد کنیم [ترجمه ترگمان]اون یه تماس نزدیک بود نزدیک بود به اون ماشین حمله کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Actually, Li Hua, close call means that you narrowly avoided danger.
[ترجمه گوگل]در واقع، لی هوآ، تماس نزدیک به این معنی است که شما از خطر دوری کرده اید [ترجمه ترگمان]در واقع، لی هوا، تماس نزدیک به این معنی است که شما به سختی از خطر اجتناب می کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Dick: I heard you had a close call this morning.
[ترجمه گوگل]دیک: شنیدم که امروز صبح یک تماس نزدیک داشتی [ترجمه ترگمان]شنیدم امروز صبح خیلی بهم زنگ زدی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. It was a close call, but luckily enemy had had aim.
[ترجمه گوگل]این تماس نزدیک بود، اما خوشبختانه دشمن هدفی داشت [ترجمه ترگمان]تماس نزدیک بود، اما خوشبختانه دشمن هدف گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• near disaster, near miss
پیشنهاد کاربران
Near miss
مثال: چه خطری از بیخ گوشمون گذشت. What a close call!
قسر در رفتن
نجات معجزه آسا خطر از بیخ گوش کسی رد شدن a Close shave= a close thing = a close call
Have a narrow escape
خطر قریب الوقوع
I've never been married before but I had a close call when I was 21 and was dating a girl from Spain
A situation in which something bad, unpleasant, or dangerous almost happens, but you manage to avoid it موقعیتی که در آن چیزی بد، ناخوشایند یا خطرناک تقریباً اتفاق می افتد، اما شما موفق می شوید از آن اجتناب کنید. این اصطلاح اغلب برای توصیف حوادث ناگوار یا تصادفات استفاده می شود. ... [مشاهده متن کامل]
قِسر در رفتن مثال؛ It was a close call, but we managed to avoid the accident. The team had a close call when almost losing the match in the final moments. His quick reflexes turned a potential disaster into a close call. مترادف: Near miss, narrow escape, close shave متضاد: Safe situation, certainty
when you scape from danger or death
دیدار نزدیک
بیخْ گوشی، بیخِ گوشی، کم مونده بود
( رد شدن یا رد کردن ) خطر بالقوه، خطر حتمی، خطر یا موقعیت نزدیک به مرگ
خطر از بیخ گوش رد شدن It was a close call یعنی خطر از بیخ گوشمون رد شد