clogged

جمله های نمونه

1. plaque has clogged the aorta
پلاک خونی شاهرگ آئورت را بند آورده است.

2. my nose is clogged
دماغم گرفته است.

3. nowrooz travellers had clogged the roads
مسافران نوروز جاده ها را بند آورده بودند.

4. the drain is clogged
راه آب گرفته است.

5. the sink is clogged
دستشویی گرفته است.

6. a bad cold and the tight clogged nose
سرماخوردگی بد و بینی گرفته و پر اخلاط

پیشنهاد کاربران

adj
مسدود - گرفته ( در مورد مجرای تخلیه مایع ها - فاضلاب ها )
What kinds of things do you have to fix?
I usually have to fix things like leaky faucets, clogged drains, and loose doorknobs. Sometimes I also have to repair appliances or electronic devices.
There is a clogged
toilet in room 348.
اتاق 348 توالتش ( دستشویش ) مسدود و گرفته شده.
clogged
the sink drain gets clogged
مسدود_گرفته_ ( اصطلاح آمیانه=کیپ شدن )
Clogged = blocked
Our home pipes are clogged
بسته - گرفته
All the roads are clogged
همه راه ها بسته است.
انسداد
مسدود شدن یا گرفتن. ( برای لوله های فاضلاب کاربرد دارد )
clogged drain
The bathroom sink is clogged
روشویی گرفته است ( اب پایین نمیرود )
گرفته
مسدود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس