clog

/ˈklɑːɡ//klɒɡ/

معنی: پا بند، قید، کنده، ترمز، کلوخه، لخته شدن، زیادی پر کردن، کند کردن، مسدود کردن، بستن
معانی دیگر: بند آمدن، بند آوردن، (لوله یا مجرا) گرفتن، مسدود کردن یا شدن، گیر کردن، (وزنه ای که به پای چارپا زنجیر می کنند تا جلو حرکت آنرا بگیرد) پابند، پا وزنه، (هر چه که مانع یا جلوگیر باشد) رادع، پا گیر، دست و پا گیر، کندگر، کفش چوبی، کفش کف کلفت، چاروق، رجوع شود به: clog dance، با کفش چوبی رقصیدن، مانع شدن، جلوگیری کردن، n : کنده، n : سنگین کردن، بستن لوله، متراکم وانباشته کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clogs, clogging, clogged
(1) تعریف: to block passage along or through.
مترادف: block, obstruct, stop up
مشابه: bottleneck, choke, clot, congest, dam, foul, gum up, occlude, plug up, stop

- Traffic clogs the city streets.
[ترجمه S.H] ترافیک خیابان های شهر را مسدود می کند.
|
[ترجمه گوگل] ترافیک خیابان های شهر را مسدود کرده است
[ترجمه ترگمان] راه بندان از خیابان های شهر عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The pipe was clogged with sediment.
[ترجمه گوگل] لوله با رسوب مسدود شده بود
[ترجمه ترگمان] لوله با رسوب پروتئین مسدود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make heavy, so as to hinder.
مترادف: cumber, encumber
مشابه: burden, hinder

(3) تعریف: to fill beyond capacity.
مترادف: congest, cram, overstuff
مشابه: choke, crowd, fill, overcrowd, stuff
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become blocked, esp. with sticky matter.
مترادف: congest
مشابه: choke, gum

- The sink drain has clogged.
[ترجمه گوگل] فاضلاب سینک مسدود شده است
[ترجمه ترگمان] آب دستشویی مسدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to do a clog dance.
مشابه: square-dance
اسم ( noun )
مشتقات: clogged (adj.), cloggy (adj.), clogginess (n.)
(1) تعریف: a blockage or impediment to motion, such as a weight attached to an animal's leg.
مترادف: cramp, encumbrance, hindrance, trammel
مشابه: blockage, fetter, hobble, impediment

(2) تعریف: a shoe or sandal with a thick, usu. wooden sole.
مشابه: trammel

جمله های نمونه

1. clog up
گرفتن،بند آوردن،بند آمدن،گیر کردن

2. narrow pipes clog up easily
لوله های باریک زود می گیرند.

3. Within a few years the pipes began to clog up.
[ترجمه گوگل]ظرف چند سال لوله ها شروع به مسدود شدن کردند
[ترجمه ترگمان]در عرض چند سال لوله ها در حال مسدود شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Eating too much fat causes your arteries to clog .
[ترجمه گوگل]خوردن بیش از حد چربی باعث انسداد عروق شما می شود
[ترجمه ترگمان]خوردن زیاد چربی باعث می شود رگ های شما مسدود شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These streets often clog during the rush hour.
[ترجمه گوگل]این خیابان ها اغلب در ساعات شلوغی مسدود می شوند
[ترجمه ترگمان]این خیابان ها اغلب در ساعات شلوغی مسدود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't clog your memory with useless facts.
[ترجمه گوگل]حافظه خود را با حقایق بیهوده مسدود نکنید
[ترجمه ترگمان]حافظه خود را با حقایق بی هوده مسدود نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Cleveland Clog Dancers were on hand to offer instruction on the important steps.
[ترجمه گوگل]Cleveland Clog Dancers آماده ارائه آموزش در مورد مراحل مهم بودند
[ترجمه ترگمان]کلیولند Clog Dancers برای ارائه دستورالعمل در مورد مراحل مهم دست به دست هم دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He turns red and his veins clog up at one end.
[ترجمه گوگل]قرمز می شود و رگ هایش از یک طرف مسدود می شود
[ترجمه ترگمان]او قرمز می شود و veins در یک طرف مسدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Acrylic paint can sometimes clog a brush because it dries quickly.
[ترجمه گوگل]رنگ اکریلیک گاهی اوقات به دلیل خشک شدن سریع قلم مو را مسدود می کند
[ترجمه ترگمان]رنگ Acrylic گاهی می تواند یک برس را مسدود کند چون به سرعت خشک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You are also invited to visit a clog factory to watch the craftsmen at work.
[ترجمه گوگل]همچنین از شما دعوت می شود تا از یک کارخانه پاپوش برای تماشای صنعتگران در حال کار دیدن کنید
[ترجمه ترگمان]همچنین از شما دعوت شده است که از یک کارخانه مسدود کننده برای تماشای کار صنعتگران در محل کار بازدید کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mainland anxieties clog my throat, bleating foghorns fill my ears.
[ترجمه گوگل]دلهره های سرزمین اصلی گلویم را می بندد، مه مه شکن ها گوش هایم را پر می کنند
[ترجمه ترگمان]دلواپسی گلویم را می گیرد و سوت زنان گوشم را پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Clog dancing is a hallmark of Appalachian culture.
[ترجمه گوگل]رقص کلوگ از ویژگی های بارز فرهنگ آپالاچی است
[ترجمه ترگمان]رقص Clog نشانه فرهنگ Appalachian است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The words seemed to clog in his throat, then come free in little gouts and spurts.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که کلمات در گلویش مسدود می شوند، سپس در نقرس و جهش های کوچک آزاد می شوند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کلمات در گلویش گیر می کند، سپس در gouts کوچک و spurts آزاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The clog on the market in equities must be infinitely greater.
[ترجمه گوگل]گرفتگی بازار در سهام باید بی نهایت بیشتر باشد
[ترجمه ترگمان]سد راه بازار در equities باید بی اندازه بزرگ تر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The metals, if not filtered out, can clog steel and iron pipes, cause corrosion and diminish water pressure.
[ترجمه گوگل]فلزات، اگر فیلتر نشوند، می توانند لوله های فولادی و آهنی را مسدود کنند، باعث خوردگی و کاهش فشار آب شوند
[ترجمه ترگمان]فلزات، اگر فیلتر نشده باشند، می توانند لوله های فولادی و آهنی را مسدود کنند، سبب خوردگی شوند و فشار آب را کاهش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پا بند (اسم)
anklet, trammel, shackle, clog, fetter, gyve, hindrance, hobble, jess

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

ترمز (اسم)
clog, brake, stopcock

کلوخه (اسم)
lump, gob, clog, hunk, nodule

لخته شدن (فعل)
clog, clot, coagulate

زیادی پر کردن (فعل)
clog

کند کردن (فعل)
slacken, rebate, clog, dull, blunt, sheathe, decelerate, hebetate, let up

مسدود کردن (فعل)
close, bar, clog, choke, shut, block, barricade, shut off, caulk, blank out, jam, calk, stopper, foreclose, scotch, head back, mure, obstruct, obturate, occlude, oppilate, portcullis, stopple

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

انگلیسی به انگلیسی

• wooden shoe; blockhead
block, plug up; interfere, hold back; dance in clogs
when something clogs a hole, it blocks it so that nothing can pass through.
clogs are heavy leather or wooden shoes with thick wooden soles.
when something is clogged up, it is blocked and no longer works properly.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
The drain is clogged with hair.
In a metaphorical sense, one might say, “The clog of paperwork is slowing down the approval process. ”
Another usage could be, “The clogged traffic caused delays in reaching the destination. ”
لخته شدن
به این نوع کفش میگن clogs
clog
توده
صندل /کفش چوبی
✔️ ( لوله یا مجرا ) گرفتن،
مسدود کردن یا شدن
1 year –Functional test of reducing valve
WARNING! Make sure that all manouvres can be done without risk
- Perform an external cleaning of the valve
...
[مشاهده متن کامل]

- Check that the valve is in perfect conditions and there are no signs of external damages
- Check the fixing screws for fastening and "integrity
- Check that the exhaust is free from "dirty" and "clogging

Noun - countable - usually plural :
کفش چوبی که روی آن از چرم ساخته شده و قسمت جلویی پا را پوشانده و پاشنه ی پا برهنه باقی می ماند.
clog
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/clog
گیر کردن - مسدود شدن
Over many years, the pipes had got clogged up with grease
طی سالها لوله ها گیر کرده بودند ( مسدود شده بودند ) با چربی
بستن - قفل کردن - گرفته شدن ( مثل دماغ یا سینک ظرفشویی یا مجرای توالت
I accidentally dropped my phone in toilet. It went through down
? Did it clog
Luckily no
بند امدن

بپرس