clingy

جمله های نمونه

1. A very clingy child can drive a parent to distraction.
[ترجمه p] یک کودکی که از نظر شخصیتی خیلی وابسته هست و مرتب به پدر و مادر چسبیده باعث ایجاد حواسپرتی از بقیه چیزها در والدین میشه
|
[ترجمه گوگل]یک کودک بسیار چسبنده می تواند والدین را به حواس پرتی سوق دهد
[ترجمه ترگمان]یک کودک بسیار ساده می تواند پدر و مادر را به سمت حواس پرتی حرکت دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jimmy is a very clingy child.
[ترجمه ISM] جیمی یک کودک بسیار وابسته است.
|
[ترجمه گوگل]جیمی بچه بسیار چسبنده ای است
[ترجمه ترگمان]جیمی بچه خیلی خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She wore a clingy red dress.
[ترجمه علی] او لباس قرمز چسبان پوشید .
|
[ترجمه گوگل]او یک لباس قرمز چسبناک پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] لباس قرمز clingy پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They tend to be more clingy and less competent, both socially and intellectually.
[ترجمه گوگل]آن‌ها هم از نظر اجتماعی و هم از نظر فکری تمایل بیشتری به چسبندگی دارند و شایستگی کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل دارند که clingy و شایستگی کمتری داشته باشند، هم از لحاظ اجتماعی و هم از نظر فکری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Others were wet and clingy and had pulsing red veins and stringy muscle cords woven into them.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر خیس و چسبنده بودند و رگه های قرمز تپنده و تارهای ماهیچه ای رشته ای در آنها بافته شده بود
[ترجمه ترگمان]دیگران خیس و سریش بودند و تاره ای قرمز pulsing را در آن ها تنیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A clingy, whiny child who evokes your sympathy.
[ترجمه گوگل]یک کودک چسبنده و ناله که همدردی شما را برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان] یه بچه پر از whiny و whiny که sympathy میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Samantha has become very clingy lately.
[ترجمه گوگل]سامانتا اخیراً بسیار چسبنده شده است
[ترجمه ترگمان] سامانتا \"اخیرا خیلی clingy شده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Satin smooth Telltale lines are taboo under clingy tops and knit fabrics. Lycra blends give the smoothest outlines.
[ترجمه گوگل]خطوط صاف ساتن Telltale زیر تاپ های چسبنده و پارچه های بافتنی تابو هستند ترکیب های Lycra صاف ترین خطوط را ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]خطوط صاف و نرم Satin زیر tops clingy و پارچه های بافتنی تابو هستند ترکیبات Lycra به the شکل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And yet, she is also clingy and whiny sometimes bossy and demanding.
[ترجمه گوگل]و با این حال، او همچنین چسبنده و غرغرو گاهی اوقات رئیس و خواستار است
[ترجمه ترگمان]با این همه، و whiny و sometimes و demanding و demanding
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A clingy child was also an abused child according to these guidelines.
[ترجمه گوگل]یک کودک چسبنده نیز طبق این دستورالعمل ها کودک آزاری بود
[ترجمه ترگمان]بر طبق این رهنمودها، کودک clingy نیز کودک مورد سو استفاده قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'd never wear anything clingy.
[ترجمه گوگل]من هرگز چیزی چسبناک نمی پوشم
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت هیچ چیز clingy نمی پوشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's turned out very clingy.
[ترجمه گوگل]او معلوم شد بسیار چسبنده است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی clingy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Clingy strands are typical of similarly elastic fluids, such as mucus.
[ترجمه گوگل]رشته‌های چسبنده نمونه‌ای از مایعات الاستیک مشابه، مانند مخاط هستند
[ترجمه ترگمان]رشته های clingy نوعی از سیال های الاستیک مشابه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So what defines the healthy adult relationship — is there such a thing as too "clingy" or "dependent?
[ترجمه گوگل]بنابراین چه چیزی رابطه سالم بزرگسالان را تعریف می کند - آیا چیزی به نام خیلی "چسبنده" یا "وابسته" وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]بنابراین چیزی که رابطه بزرگسالی سالم را تعریف می کند - آیا چیزی به اندازه \"clingy\" یا \"وابستگی\" وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ever wondered why you become clingy as soon as you have a partner?
[ترجمه گوگل]تا به حال به این فکر کرده اید که چرا به محض داشتن یک شریک زندگی، چسبنده می شوید؟
[ترجمه ترگمان]تا حالا تعجب کردی که چرا به محض اینکه یه هم کار داشته باشی clingy میشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• sticky, adhesive

پیشنهاد کاربران

آویزون/سیریش/چسبنده/ وابسته.
به فردی اشاره دارد که به طور عاطفی یا فیزیکی به دیگران وابسته است و تمایل دارد به شدت به آنها نزدیک شود. این ویژگی معمولاً در روابط عاشقانه یا دوستی ها به خصوص زمانی که فرد احساس ناامنی یا اضطراب می کند، مشاهده می شود.
This term is used to describe someone who is overly dependent on others for emotional or physical support. It often implies a level of neediness that can be suffocating or overwhelming.
شخصی که برای حمایت عاطفی یا فیزیکی بیش از حد به دیگران وابسته است.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب حاکی از سطحی از نیاز است که می تواند برای دیگران خفه کننده یا طاقت فرسا باشد.
آدم آویزون
مثال؛
She’s so clingy, she can’t go anywhere without her partner.
A friend might complain, “I can’t even have a night out with my friends without him getting clingy. ”
Someone might say, “I had to end the relationship because he was too clingy and it was suffocating me. ”

بغلی، کسی که به فرد مورد علاقش میچسبه
اینم یکی از معانیشه
لباس چسبنان
چسبنده
اصطلاحاً شخص سیریش یا آویزون
وابسته از نظر عاطفی
بیش وابسته
clingy dress : لباس بدن نما
فردی دلچسب و تو دل برو
Clingy person شخصی که از شدت وابستگی بسیار چسبنده و آویزان می شود به افراد. Clingy baby
Clingy person شخصی که از شدت وابستگی همیشه میچسبد و به اصطلاح آویزان می شود به اشخاص دیگر
سیریش

1 ) برای شخص به شکل ( a clingy person ) به کار میرود و اصلطلاحا به فردی اطلاق میشود که بیش از حد با دقت و محتاط/ یا خونگرم باشد
2 ) برای شخص به کار میرود به معنای وابسته / غیر مستقل / مثلا : a shy, clingy child
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) صفتی برای توصیف پوشاک چسبناک که بعد از پوشیدن شکل و قالب بدن به راحتی قابل تشخیص است

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس