فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clings, clinging, clung
مشتقات: clingy (adj.), clingingly (adv.), clinger (n.), clinginess (n.)
حالات: clings, clinging, clung
مشتقات: clingy (adj.), clingingly (adv.), clinger (n.), clinginess (n.)
• (1) تعریف: to stick or attach closely.
• مترادف: adhere, cleave, stick
• مشابه: fasten, hold
• مترادف: adhere, cleave, stick
• مشابه: fasten, hold
- Cat fur clung to her sweater.
[ترجمه مهسا] موی گربه به ژاکت او چسبیده بود|
[ترجمه ارورا] پشمای گربه مث کنه بهش چسبید|
[ترجمه گوگل] خز گربه به ژاکتش چسبیده بود[ترجمه ترگمان] کت خز به تن او چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This new plastic wrap really clings to the bowl.
[ترجمه گوگل] این روکش پلاستیکی جدید واقعاً به کاسه میچسبد
[ترجمه ترگمان] این پوشش پلاستیکی جدید به کاسه می چسبند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این پوشش پلاستیکی جدید به کاسه می چسبند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to hold onto someone or something tightly.
• مشابه: clinch, embrace, hang on, hug
• مشابه: clinch, embrace, hang on, hug
- Lost in the snowy wilderness, they clung to each other for warmth.
[ترجمه sama] گم شدن در بیابان برفی آنها را برای گرم شدن به یکدیگر متصل کرده بود|
[ترجمه گوگل] گم شده در بیابان برفی، آنها برای گرما به یکدیگر چسبیده بودند[ترجمه ترگمان] آن ها در طبیعت برفی سرگردان از دست رفته بودند و برای گرم شدن به یکدیگر چسبیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Terrified, she clung to her father's hand.
[ترجمه گوگل] وحشت زده به دست پدرش چسبید
[ترجمه ترگمان] وحشت زده، به دست پدرش چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وحشت زده، به دست پدرش چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to refuse to relinquish.
• مشابه: adhere, cleave, hold
• مشابه: adhere, cleave, hold
- He clung to his memories.