cling

/ˈkl̩ɪŋ//kl̩ɪŋ/

معنی: پیوستن، صدای جرنگ چسبیدن، وفادار بودن
معانی دیگر: (با در برگرفتن یا چسبیدن یا حلقه زدن) نگهداشتن، متمسک شدن، چسبیدن، دلبستگی داشتن، مجاور ماندن، (در مورد عقیده و غیره) رها نکردن، پیروی کردن، صدای جرنگ مثل صدای افتادن پول خرد چسبیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clings, clinging, clung
مشتقات: clingy (adj.), clingingly (adv.), clinger (n.), clinginess (n.)
(1) تعریف: to stick or attach closely.
مترادف: adhere, cleave, stick
مشابه: fasten, hold

- Cat fur clung to her sweater.
[ترجمه مهسا] موی گربه به ژاکت او چسبیده بود
|
[ترجمه ارورا] پشمای گربه مث کنه بهش چسبید
|
[ترجمه گوگل] خز گربه به ژاکتش چسبیده بود
[ترجمه ترگمان] کت خز به تن او چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This new plastic wrap really clings to the bowl.
[ترجمه گوگل] این روکش پلاستیکی جدید واقعاً به کاسه می‌چسبد
[ترجمه ترگمان] این پوشش پلاستیکی جدید به کاسه می چسبند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hold onto someone or something tightly.
مشابه: clinch, embrace, hang on, hug

- Lost in the snowy wilderness, they clung to each other for warmth.
[ترجمه sama] گم شدن در بیابان برفی آنها را برای گرم شدن به یکدیگر متصل کرده بود
|
[ترجمه گوگل] گم شده در بیابان برفی، آنها برای گرما به یکدیگر چسبیده بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها در طبیعت برفی سرگردان از دست رفته بودند و برای گرم شدن به یکدیگر چسبیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Terrified, she clung to her father's hand.
[ترجمه گوگل] وحشت زده به دست پدرش چسبید
[ترجمه ترگمان] وحشت زده، به دست پدرش چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to refuse to relinquish.
مشابه: adhere, cleave, hold

- He clung to his memories.
[ترجمه گوگل] به خاطراتش چسبید
[ترجمه ترگمان] به خاطراتش چسبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I still cling to the hope that he's alive.
[ترجمه پریسا] من هنوز به امید زنده بودن او دل بسته ام.
|
[ترجمه Je suis une jeune fille] من هنوز به این امید دلبستم که او زنده است
|
[ترجمه ارسلان] من هنوز به امیدی که زندست دل بستم
|
[ترجمه گوگل]من هنوز به امید زنده بودنش چسبیده ام
[ترجمه ترگمان]من هنوز به امید این امید هستم که او زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can't cling to the past, because no matter how tightly you hold on, it's already gone.
[ترجمه مهشید] تو نمیتونی به گذشته بچسبی - چون مهم نیست چقدر محکم نگهش داشتی - اون قبلا رفته است
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به گذشته بچسبید، زیرا مهم نیست که چقدر محکم بچسبید، قبلاً از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی به گذشته غلبه کنی، چون مهم نیست چقدر محکم نگهش داری، از الان رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The really great love not stubbornly cling to it,but at the crucial moment just let him free.
[ترجمه گوگل]عشق واقعاً بزرگ سرسختانه به آن نمی چسبد، بلکه در لحظه حیاتی او را آزاد کنید
[ترجمه ترگمان]عشق واقعی که لجوجانه به آن چسبیده اند، اما در لحظه تعیین کننده، او را آزاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She managed to cling on to life for another couple of years.
[ترجمه گوگل]او موفق شد تا چند سال دیگر به زندگی بچسبد
[ترجمه ترگمان]اون تونسته چند سال دیگه به زندگی ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He managed to cling on to a ledge 40ft down the rock face.
[ترجمه گوگل]او موفق شد به طاقچه ای در ارتفاع 40 فوتی روی صخره بچسبد
[ترجمه ترگمان]او موفق شد تا حدود ۴۰ فوت از روی صخره به پایین بچسبد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Members of a family should cling together in times of trouble.
[ترجمه ارسلان] اعضای یک خانواده باید در موقع دردسر به هم وفادار باشند
|
[ترجمه گوگل]اعضای یک خانواده باید در مواقع سختی به هم بچسبند
[ترجمه ترگمان]اعضای یک خانواده باید در زمان دردسر به هم بچسبند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The birds cling to the wall and nibble at the brickwork.
[ترجمه گوگل]پرندگان به دیوار می چسبند و آجرکاری را نیش می زنند
[ترجمه ترگمان]پرندگان به دیوار چسبیده اند و به the گاز می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some people had to cling to trees as the flash flood bowled them over.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم مجبور شدند به درختان بچسبند زیرا سیل ناگهانی درختان را فراگرفت
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم مجبور بودند همان طور که سیل برق آن ها را از هم انداخته بود به درخت ها چنگ بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had one last hope to cling on to.
[ترجمه گوگل]او آخرین امیدی داشت که باید به آن بچسبد
[ترجمه ترگمان]آخرین امید را هم داشت که به آن بچسبد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wet clothes cling to the body.
[ترجمه گوگل]لباس های خیس به بدن می چسبد
[ترجمه ترگمان]لباس های خیس چسبیده به بدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They still cling to many of the old shibboleths of education.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز به بسیاری از شیبوله های قدیمی آموزش چسبیده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز به بسیاری از داستان های قدیمی آموزش و تربیت تعلق دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The whole party will cling to their leader very determinedly.
[ترجمه گوگل]کل حزب بسیار مصمم به رهبر خود خواهد چسبید
[ترجمه ترگمان]تمام افراد گروه با عزم جزم به رهبر خود چسبیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had one last hope to cling to.
[ترجمه گوگل]او آخرین امیدی را داشت که باید به آن بچسبد
[ترجمه ترگمان]آخرین امید را هم داشت که به آن بچسبد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't cling to the kerb when you're driving.
[ترجمه گوگل]هنگام رانندگی به حاشیه نچسبید
[ترجمه ترگمان]وقتی داری رانندگی می کنی به جدول بچسبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Dark clouds cling to the mountains.
[ترجمه گوگل]ابرهای سیاه به کوه می چسبند
[ترجمه ترگمان]ابره ای تیره به کوهستان چسبیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

صدای جرنگ چسبیدن (فعل)
cling

وفادار بودن (فعل)
cling

تخصصی

[نساجی] چسبندگی یا اصطکاک الیاف پنبه

انگلیسی به انگلیسی

• hang on to; stick to, adhere to; stay close to; remain faithful to
if you cling to someone or something, you hold onto them tightly.
clothes that cling stay pressed against your body when you move.
if you cling to someone, you do not allow them enough freedom or independence.
if you cling to an idea or way of behaving, you continue to believe in its value or importance, even though it may no longer be valid or useful.

پیشنهاد کاربران

چسبیدن چیزی به چیز دیگر
آویختن، دستاویز کردن، چنگ زدن
گرفتن
چسبیدن به کسی یا چیزی مخصوصا از روی ترس، چسبیدن به چیزی
جیرینگیدن.
ترنگیدن.
ترنگیدن. [ ت ُ رُ / رَ دَ ] ( مص ) صدا و آواز کردن چله کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. ( ناظم الاطباء ) . صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی :
ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود
فضای معرکه همچون دکان آهنگر.
اثیرالدین امانی ( از فرهنگ جهانگیری
He clung those two wagons to each other.
او دو واگن را به هم چسباند.
He was clever at that time and didn't cling to his old harsh life.
او در آن زمان عاقل بود و به زندگی ناگوار خود دل نبست.
وابسته بودن
چسبیدن لباس به بدن
Well we have some means for a noun
You can use of that in different situations
For this word you have some mean and I want to say that you
پیوستن، صدای جرنگ چسبیدن، وفادار بودن، ( با در برگرفتن یا چسبیدن یا حلقه زدن ) نگهداشتن، متمسک شدن، دلبستگی داشتن، مجاور ماندن، ( در مورد عقیده و غیره ) رها نکردن، پیروی کردن، صدای جرنگ مثل صدای افتادن پول خرد چسبیدن💱💲
...
[مشاهده متن کامل]

stick
the baby monkey clings to its mother until it can climb
بچه میمون به مادرش آویزون میشه تا زمانی که بتونه بالا بره➡️

آویزان شدن
hold tightly
چسبیدن, وفادار بودن, پیوستن
وفادار، چسبیدن

Hold tightly :محکم گرفتن یا محکم بغل کردن
محکم گرفتن، چسبیدن
وفادار بودن. پیوستن
چسبنده، محکم چسبیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس