clincher

/ˈklɪnt͡ʃər//ˈklɪnt͡ʃə/

معنی: قاطع، متمسک شونده، قیچی کننده
معانی دیگر: انسان یا ابزاری که پرچ می کند، پرچ کار، استدلال یا نکته ای که پایان بخش است، استدلال قاطع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a decisive or final point, fact, or statement to persuade someone, as in arguing or selling.

- The clincher was the low price.
[ترجمه میثم] حقیقت تمام کننده، قیمت پایین بود.
|
[ترجمه گوگل] کلینچر قیمت پایین بود
[ترجمه ترگمان] اون clincher بهای کم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person or thing that clinches.

(3) تعریف: a nail or screw used for clinching.

جمله های نمونه

1. his reference to turkmanchai was the clincher that reconciled the two sides
اشاره ی او به ترکمانچای نکته ی قاطعی بود که منجر به آشتی دو طرف شد.

2. DNA fingerprinting has proved the clincher in this investigation.
[ترجمه میثم] انگشت نگاری کردن در این پژوهش حقیقت تمام کننده از آب در آمد.
|
[ترجمه گوگل]اثرانگشت DNA در این تحقیق تاثیرگذار است
[ترجمه ترگمان]اثر انگشت گذاری DNA ثابت کرده است که clincher در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The clincher was City's second goal, scored minutes from the end.
[ترجمه گوگل]کلینچر گل دوم سیتی بود که دقایقی مانده به پایان به ثمر رسید
[ترجمه ترگمان]The دومین گل این شهر بود که چند دقیقه پس از پایان بازی به ثمر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sixsmith scored the clincher after 81 minutes.
[ترجمه گوگل]سیکسمیت در دقیقه 81 گل کلینچر را به ثمر رساند
[ترجمه ترگمان]Sixsmith پس از ۸۱ دقیقه the را به ثمر رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The real clincher was that it made better tea and beer than the pump muck.
[ترجمه گوگل]نکته اصلی این بود که چای و آبجو بهتر از ماک پمپ درست می کرد
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی این بود که چای و آبجو بهتر از کثافت آب تهیه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And this, I think, was the final clincher.
[ترجمه گوگل]و این، من فکر می کنم، کلینچر نهایی بود
[ترجمه ترگمان]و فکر می کنم، این آخرین clincher بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Johnson's home run was the clincher for the Twins.
[ترجمه گوگل]دوی خانگی جانسون برای دوقلوها مهم بود
[ترجمه ترگمان]خانه جانسون برای دوقلوها clincher بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fingerprints are no longer quite the courtroom clincher that they used to be.
[ترجمه گوگل]اثر انگشت دیگر آن چیزی نیست که قبلاً در دادگاه وجود داشت
[ترجمه ترگمان]انگشت انگشت دیگر اتاق دادگاه نیست که قبلا مورد استفاده قرار می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Place between clincher and filar towel with pasteboard, clothes-pin won't leave a mark on filar towel.
[ترجمه گوگل]بین کلینچر و حوله فیلار با مقوا قرار دهید، سنجاق لباس اثری روی حوله نخی باقی نمی‌گذارد
[ترجمه ترگمان]در بین حوله clincher و filar با مقوا قرار دهید، clothes نشانه ای روی حوله filar باقی نخواهند گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Autocar, Tracor, Refrigerator, Apply baigue container clincher, Apiece conduit letter, Global engine hardware series Ductile Iron.
[ترجمه گوگل]Autocar، Tracor، یخچال، اعمال کلینچر ظروف baigue، Apiece conduit letter، سری سخت افزار موتور جهانی داکتیل آیرون
[ترجمه ترگمان]Autocar، Tracor، Refrigerator، استفاده از container کانتینر baigue، نامه مجرای apiece، سری های سخت افزار ماشین جهانی Ductile آهن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The clincher was when the clerk turned up the volume.
[ترجمه گوگل]کلینچر زمانی بود که کارمند صدا را بلند کرد
[ترجمه ترگمان]و بعد از آن که منشی کتاب را برداشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That was the clincher.
[ترجمه گوگل]این کلینچر بود
[ترجمه ترگمان] اون the بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a lot of circumstantial evidence but they still needed a clincher, something cast iron that would carry a conviction.
[ترجمه گوگل]شواهد غیرمستقیم زیادی وجود داشت، اما آنها همچنان به یک کلینچر نیاز داشتند، چیزی چدنی که می‌توانست محکوم‌کننده باشد
[ترجمه ترگمان]شواهد زیادی وجود داشت، اما آن ها هنوز به یک clincher احتیاج داشتند، چیزی که به سختی می توانست باور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It's a statement that tends to produce a condescending smile, but in any discussion it is usually a clincher.
[ترجمه گوگل]این بیانیه ای است که تمایل به ایجاد یک لبخند تحقیرآمیز دارد، اما در هر بحثی معمولاً کلینچر است
[ترجمه ترگمان]این یک بیانیه است که تمایل دارد لبخند condescending داشته باشد، اما در هر بحثی که معمولا \"clincher\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قاطع (اسم)
clincher

متمسک شونده (اسم)
clincher

قیچی کننده (اسم)
clincher

انگلیسی به انگلیسی

• decisive act or remark (slang)
a clincher is something that you use as a way of finally agreeing something or of settling an argument.

پیشنهاد کاربران

نقطه پایان، حسن ختام، حرف آخر.
جمله پایانی پاراگراف رو هم میگن . در واقع اسم دیگه برای concluding sentence است

بپرس