client

/ˈklaɪənt//ˈklaɪənt/

معنی: موکل، مشتری، ارباب رجوع
معانی دیگر: مراجع، چاره جوی، کار آور، کارده، (در مورد کشور یا ملت و غیره) وابسته (client state هم می گویند)، کسی که از خدمات اداره یا موسسه ای (به ویژه خیریه) بهره مند است، مخدوم، زاورگیر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who pays for the services of another, esp. those of a lawyer or other professional.
مشابه: consumer, customer, patron

- The lawyer met with her client to talk about their first day in court.
[ترجمه saeed] وکیل با موکل خود درباره روز اول دادگاه انها ملاقات کرد
|
[ترجمه میلاد] وکیل با موکل خود ملاقات کرد تا در مورد روز اول حضورشان در دادگاه صحبت کنند
|
[ترجمه ب گنج جو] وکیله با موکلش یه دیداری داشت ، صحبتشون در مورد اولین جلسه ی دادگاه بود.
|
[ترجمه سیامک] وکیل به کنظور صحبت درباره نخستین روز دادگاه با مشتری خود ملاقات کرد.
|
[ترجمه گوگل] وکیل با موکلش ملاقات کرد تا درباره اولین روز حضورشان در دادگاه صحبت کنند
[ترجمه ترگمان] وکیل با موکلش دیدار کرد تا در مورد اولین روز خود در دادگاه صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That talent agency has several big stars as their clients.
[ترجمه گوگل] آن آژانس استعدادیابی چندین ستاره بزرگ را به عنوان مشتریان خود دارد
[ترجمه ترگمان] این موسسه استعداد چندین ستاره بزرگ به عنوان مشتریان خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who is subject to the assistance of a government or private welfare agency, esp. by virtue of being poor.
مترادف: dependent

- The agency was established to provide services to welfare clients.
[ترجمه R.yazdani] این نمایندگی برای ارائه خدمات رفاهی به مشتریان تاسیس شد.
|
[ترجمه گوگل] این نمایندگی با هدف ارائه خدمات به مددجویان بهزیستی تاسیس شد
[ترجمه ترگمان] این اداره برای ارائه خدمات به مشتریان خدمات رفاهی تاسیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a nation that is dependent on or under the patronage of another; client state.
مشابه: dependent, satellite, subordinate

- These countries were clients of the superpowers during the Cold War.
[ترجمه سیامک] این کشورها در طول جنگ سرد مشتریان ابرقدرتها بودند.
|
[ترجمه گوگل] این کشورها در دوران جنگ سرد مشتریان ابرقدرت ها بودند
[ترجمه ترگمان] این کشورها clients در طول جنگ سرد بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. russia and her client states
روسیه و کشورهای وابسته به آن

2. your honor, my client pleads not guilty
جناب قاضی،موکل من خود را بی گناه اعلام می کند.

3. the lawyer submitted that his client was innocent
وکیل ادعا کرد که موکل او بی گناه است.

4. My uncle tried to get General Motors to be a client of his company.
[ترجمه گوگل]عمویم تلاش کرد تا جنرال موتورز را به مشتری شرکتش تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]عمویم سعی کرد که جنرال موتورز را به عنوان یک مشتری شرکت خود انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If this restaurant doesn't improve its service, all its clients will vanish.
[ترجمه گوگل]اگر این رستوران خدمات خود را بهبود نبخشد، تمام مشتریانش ناپدید خواهند شد
[ترجمه ترگمان]اگر این رستوران خدمات خود را بهبود نمی بخشد، همه مشتریان آن ناپدید خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The lawyer proved the innocence of his client.
[ترجمه Sh] وکیل بی گناهی موکل خود را ثابت کرد
|
[ترجمه گوگل]وکیل بی گناهی موکلش را ثابت کرد
[ترجمه ترگمان]وکیل بی گناهی موکلش را ثابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A lawyer acts for his client.
[ترجمه گوگل]یک وکیل برای موکل خود اقدام می کند
[ترجمه ترگمان]وکیلی به عنوان وکیل خود عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I have a client with me right now.
[ترجمه kosar] در حال حاضر کار دستمه ( منظور اینکه با یه نفر دیگه بستم مثل مثلا کاشی کارا ) )
|
[ترجمه somayeh-alibeigy] در حال حاضر یک مشتری دارم.
|
[ترجمه somayeh-alibeigy] در حال حاضر کار یک مشتری بر عهده من است.
|
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر یک مشتری با من است
[ترجمه ترگمان]من الان یه مشتری دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Discussions between a lawyer and client are privileged communications.
[ترجمه گوگل]بحث بین وکیل و موکل، ارتباطات ممتازی است
[ترجمه ترگمان]مذاکرات بین یک وکیل و موکل، ارتباطات ممتاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The boss asked the secretary to let the client up.
[ترجمه گوگل]رئیس از منشی خواست که به مشتری اجازه دهد
[ترجمه ترگمان]رئیس از منشی خواست که مشتری را بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has an appointment with a client at 30.
[ترجمه somayeh-alibeigy] او با یک موکل در ۳۰ اُم یک قرار ملاقات دارد.
|
[ترجمه گوگل]او با یک مشتری در 30 قرار ملاقات دارد
[ترجمه ترگمان]او در ساعت ۳۰ با یک مشتری قرار ملاقات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've got a client with me at the moment.
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر یک مشتری با خود دارم
[ترجمه ترگمان]من در آن لحظه یک مشتری با خودم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Enviros Consulting has a client base of more than 000 organisations worldwide.
[ترجمه گوگل]Enviros Consulting دارای بیش از 000 سازمان در سراسر جهان است
[ترجمه ترگمان]مشاوره Enviros دارای یک پایه مشتری بیش از ۰۰۰ سازمان در سراسر جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The secretary led in the client.
[ترجمه گوگل]منشی مشتری را هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]منشی به مشتری وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Mr Black has been a client of this firm for many years.
[ترجمه گوگل]آقای بلک سال ها مشتری این شرکت بوده است
[ترجمه ترگمان]آقای Black نیز چندین سال است که مشتری این شرکت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. My client was unable to meet her rent payments.
[ترجمه گوگل]مشتری من قادر به پرداخت اجاره بهای خود نبود
[ترجمه ترگمان]مشتری من قادر به ملاقات با او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He might have been murdered by a former client or someone harbouring a grudge.
[ترجمه گوگل]او ممکن است توسط یک مشتری سابق یا شخصی که کینه توزانه دارد به قتل رسیده باشد
[ترجمه ترگمان]ممکنه توسط یکی از مشتریان قبلی یا کسی به قتل رسیده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He's out to lunch with a client.
[ترجمه گوگل]او برای ناهار با یک مشتری بیرون است
[ترجمه ترگمان]او برای ناهار با یک مشتری بیرون رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. On behalf of my client, I would like to remind you of your obligations in this matter.
[ترجمه محمد] مایلم به نمایندگی از موکلم تعهدات شما در این مورد رو بهتون یادآوری کنم.
|
[ترجمه گوگل]از طرف موکلم تعهدات شما را در این زمینه یادآوری می کنم
[ترجمه ترگمان]از طرف موکلم، دوست دارم وظایف شما را در این مورد به شما یادآوری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موکل (اسم)
client, constituent

مشتری (اسم)
patron, casual, chap, customer, client, jupiter

ارباب رجوع (اسم)
client, clientele

تخصصی

[حسابداری] صاحب کار(مشتری)
[کامپیوتر] مشتری، ایستگاه پردازشگر . - سرویس گیرنده متقاضی - کامپیوتری که از کامپیوتر دیگر سرویس می گیرد یا فرایندی در سیستمهای عامل چند کاره که از فرایند دیگر سرویسهایی را دریافت می کند ماشین یا فرایندی که این سرویسها را تامین می کند سرویس دهنده یا server نامیده می شود
[صنعت] کاربر،مشتری،ارباب رجوع،متقاضی،سرویس گیرنده
[حقوق] موکل، مشتری
[روانپزشکی] درمانجو، موکل، مشتری، خریدار خدمات یا متاع. در زمینه های غیر طبی به جای اصطلاح بیمار به دریافت کننده خدمات بهداشت روانی اطلاق می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• customer, buyer
a client is someone for whom a professional person or organization is providing a service or doing some work.

پیشنهاد کاربران

Customer
مشتری، مشتریان
مثال: The lawyer's client was satisfied with the outcome of the case.
مشتری وکیل از نتیجه پرونده راضی بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کارسپار
خدمات گیرنده
مراجع
در متون روان شناسی به معنای: مراجع، درمانجو، بیمار
موکل، مشتری ، متقاضی، ارباب رجوع
Regular client
مشتری معمول - مشتری همیشگی
💠 You drove a hundred secret arrows into my heart.
Yet you ask why my skin has turned yellow.
You, who knows all about me, why feign ignorance?
...
[مشاهده متن کامل]

Oh, I'm your slave, I am all devotion.
I'm your servant.
در میان سینه ام صد تیر پنهانی زدی. 🎵🎼
باز می پرسی چرا زرد می باشد رنگ پوست. 🎵🎼
حال من می دانی و خود را به نادانی زدی. 🎵🎼
قربونت برم من. نوکرتم من. 🎵🎼
چاکرتم من. مخلصتم من. 🎵🎼

دوستان به یک نکته بسیار مهم توجه کنین:
client و customer هر دو در فارسی به عنوان" مشتری" ترجمه شدن.
اما، در زبان انگلیسی customer به کسی میگن که "جنسی رو میخره" و client کسیه که "خدمتی رو دریافت میکنه"
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
کلاینت
کلاینت نرم افزاری است که می تواند به تراکنش های بلاکچین روی یک کامپیوتر محلی دسترسی داشته باشد و آن ها را پردازش کند.
در شبکه/networking
دستگاهی که توسط مصرف کننده نهایی/end - user برای دسترسی به شبکه به استفاده می شه؛ مثل لپتاپ - تبلت - گوشی های هوشمند و . . . .
در متون تاریخی ولاء معنی می ده و clients میشه موالی
مخاطب
مددجو
در متن روانپزشکی
مشتری که خدمات میگیرد
بهره مند/بهره مندان
بهره بردار/بهره برداران
کاربر/کاربران
مشتری/مشتریان
کارفرما/کارفرمایان
کارسپار/کارسپاران
متقاضی
client کارخواه
server کارساز
برنامه کامپیوتری، نرم افزار
client ( روابط عمومی و تبلیغات بازرگانی )
واژه مصوب: کارسپار
تعریف: فرد یا سازمانی که کالا یا خدماتی را از تولیدکننده یا ارائه دهندۀ خدمات تقاضا می کند
ذینفع - مراجعین ( مدیریت دولتی )
کسی که میخواد خونه بخره یا اجاره بکنه، مشتری
بیشتر به معنی "موکل" استفاده می شه.
شخصی که وکیل مسئولیت دفاع از اون در دادگاه رو به عهده می گیره.
مشتری
درمعنای حقوقی: موکل - ارباب رجوع
مشتری
موکل
[علوم رایانه]: رایانش خواه
پایگاه
پایگاه ( رایانه )
در متون روانشناسی "مراجع" ترجمه می شود.
تحت الحمایه
کارفرما
مترادف employer
کاربر، مصرف کننده، کلاینت، گیرنده خدمات، رایانه گیرنده خدمات ( کامپیوتر )
در متون تخصصی مشاوره و رواندرمانی این کلمه " مُراجع " ترجمه شده و به نظر اکثر متخصصین بهترین ترجمه برای این کلمه همین مُراجع هستش.

کاربر
کارفرما
مشتری
مراجع، مددجو
کار سِپار
گیرنده ، خدمات گیر ، خدمات گیرنده
مراجعه کننده
مددجو - درمان جو ( پزشکی )
مددجو ( تربیت بدنی )
دولت های وابسته
State client
کار فرما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس