صفت ( adjective )
مشتقات: cleverly (adv.), cleverness (n.)
مشتقات: cleverly (adv.), cleverness (n.)
• (1) تعریف: mentally sharp and adept.
• مترادف: adept, agile, bright, quick, quick-witted, sharp, sharp-witted, smart
• متضاد: brainless, dull, dumb, obtuse, stupid, thick, witless
• مشابه: acute, adroit, apt, astute, brilliant, canny, dextrous, ingenious, intelligent, keen, knowing, nimble, shrewd
• مترادف: adept, agile, bright, quick, quick-witted, sharp, sharp-witted, smart
• متضاد: brainless, dull, dumb, obtuse, stupid, thick, witless
• مشابه: acute, adroit, apt, astute, brilliant, canny, dextrous, ingenious, intelligent, keen, knowing, nimble, shrewd
- She is so clever that these kinds of puzzles are never a challenge to her.
[ترجمه علیرضا صادقیان] او آنقدر زیرک است که این نوع معماها هرگز به عنوان یک چالش برای او محسوب نمی شوند|
[ترجمه محمدامین تقیانی] او ( زن ) بسیار باهوش است که این مورد جورچین ها هرگز برایش چالش براورد نمیشود|
[ترجمه ب گنج جو] خیلی خیلی باهوشه، این معما ها براش آب خوردنه.|
[ترجمه نینا] کسی که درس ها را خوب حفظ می کند و می تواند آنها را به خوبی بیان کند و حافظه خوبی در حفظ کردن داردکسی که درس ها را خوب حفظ می کند و می تواند آنها را به خوبی بیان کند و حافظه خوبی در حفظ کردن دارد|
[ترجمه گوگل] او آنقدر باهوش است که این نوع پازل ها هرگز برای او چالشی نیستند[ترجمه ترگمان] او بسیار زیرک است که این نوع معماها هرگز به عنوان یک چالش برای او محسوب نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: showing intelligent thinking, originality, or ingenuity.
• مترادف: creative, ingenious, inventive, original
• متضاد: dumb, stupid, unimaginative, unoriginal
• مشابه: adroit, artful, cunning, imaginative, neat, nifty, resourceful
• مترادف: creative, ingenious, inventive, original
• متضاد: dumb, stupid, unimaginative, unoriginal
• مشابه: adroit, artful, cunning, imaginative, neat, nifty, resourceful
- His clever invention worked perfectly whereas the attempts of others had all failed.
[ترجمه ب گنج جو] جایی که همه ی تلاش های دیگران با شکست و ناکامی مواجه شد، اختراع هوشمندانه ی اون عالی کارساز بود.|
[ترجمه گوگل] اختراع هوشمندانه او کاملاً جواب داد در حالی که تلاش های دیگران همه شکست خورده بود[ترجمه ترگمان] اختراع هوشمندانه او به خوبی کار می کرد، در حالی که تلاش های دیگران شکست خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was clever of you to arrange the seats this way.
[ترجمه ب گنج جو] اینگونه چینش نشیمنگاه ها نهایت هوش و نبوغ شما بود.|
[ترجمه گوگل] باهوش بودی که صندلی ها را به این شکل مرتب کردی[ترجمه ترگمان] خیلی زیرکانه بود که تو این راه را مرتب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: quick and adept with the hands or body.
• مترادف: adept, adroit, deft, nimble, quick
• مشابه: agile, dexterous, dextrous, handy, neat
• مترادف: adept, adroit, deft, nimble, quick
• مشابه: agile, dexterous, dextrous, handy, neat
- With a clever twist he escaped the wrestling hold.
[ترجمه گوگل] او با یک چرخش هوشمندانه از کشتی فرار کرد
[ترجمه ترگمان] با یک پیچ هوشمندانه از دست کشتی فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با یک پیچ هوشمندانه از دست کشتی فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: quick-witted; witty.
• مترادف: quick-witted, sharp-witted, witty
• متضاد: dull, slow
• مشابه: perceptive
• مترادف: quick-witted, sharp-witted, witty
• متضاد: dull, slow
• مشابه: perceptive
- Being so clever, he amuses everyone.
[ترجمه آیلین عباسی] باهوش بودن او باعث میشود همه رو سرگرم کند.|
[ترجمه گوگل] از آنجایی که بسیار باهوش است، همه را سرگرم می کند[ترجمه ترگمان] چون خیلی باهوش است همه را جذاب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She made a clever reply.
[ترجمه گوگل] جواب زیرکانه ای داد
[ترجمه ترگمان] زن با زیرکی جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زن با زیرکی جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید