clergyman

/ˈklɜːrdʒimən//ˈklɜːdʒɪmən/

معنی: کشیش، روحانی، ملا
معانی دیگر: (مرد) روحانی، کاتوزی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: clergymen
• : تعریف: a male member of the clergy.
مترادف: churchman, cleric, ecclesiastic, man of God
مشابه: chaplain, clerical, confessor, curate, father, minister, padre, parson, pastor, preacher, priest, rabbi, rebbe, rector, reverend, vicar

جمله های نمونه

1. A clergyman friend of the family conducted the funeral.
[ترجمه گوگل]یکی از دوستان روحانی خانواده مراسم تشییع جنازه را بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان]یکی از دوستان روحانی خانواده مراسم تدفین را اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The clergyman preached to people.
[ترجمه گوگل]آخوند مردم را موعظه کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش به مردم موعظه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A clergyman read the liturgy from the prayer-book.
[ترجمه گوگل]یک روحانی مناجات را از روی کتاب دعا خواند
[ترجمه ترگمان]یک کشیش مراسم نماز را از کتاب دعا می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The clergyman has been beneficed in that cathedral.
[ترجمه گوگل]روحانی در آن کلیسای جامع مورد عنایت قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]کشیش در آن کلیسای جامع بستری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The 69-year-old clergyman escaped with superficial wounds.
[ترجمه گوگل]این روحانی 69 ساله با جراحات سطحی فرار کرد
[ترجمه ترگمان]این کشیش ۶۹ ساله با جراحت های سطحی فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The clergyman began droning the psalm.
[ترجمه گوگل]روحانی شروع به خواندن مزمور کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش سرود را شروع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He turned the light out as the clergyman left the room.
[ترجمه گوگل]با خروج روحانی از اتاق، چراغ را خاموش کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی کشیش از اتاق خارج شد، چراغ را خاموش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When I returned to the drawing room, a clergyman was talking about the hardships being suffered by children in Berlin.
[ترجمه گوگل]وقتی به اتاق پذیرایی برگشتم، یک روحانی از سختی‌هایی که کودکان در برلین متحمل می‌شوند صحبت می‌کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به اتاق پذیرایی برگشتم، یک روحانی در مورد سختی هایی که کودکان در برلین متحمل شدند صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The clergyman preached to crowds.
[ترجمه گوگل]روحانی برای جمعیت موعظه کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش برای جمعیت موعظه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So wife Raine asked a clergyman to perform an ancient exorcism ritual at Althorp House, near Northampton.
[ترجمه گوگل]بنابراین همسر راین از یک روحانی خواست تا یک مراسم باستانی جن گیری را در خانه آلتورپ، نزدیک نورث همپتون انجام دهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین زن Raine از یک روحانی خواست تا یک مراسم مذهبی قدیمی را در خانه Althorp در نزدیکی نورثمتن انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The council sought an injunction to prevent a clergyman trespassing by holding services on the plaintiff's seashore.
[ترجمه گوگل]این شورا با برگزاری مراسم در ساحل شاکی به دنبال دستوری برای جلوگیری از تجاوز روحانیون بود
[ترجمه ترگمان]این شورا به دنبال دستور قانونی برای جلوگیری از ورود یک روحانی به دادگاه در کنار ساحل شاکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Leeds, a clergyman, the Rev. Edward Jackson, had found a similar situation.
[ترجمه گوگل]در لیدز، یک روحانی، کشیش ادوارد جکسون، وضعیت مشابهی پیدا کرده بود
[ترجمه ترگمان]در لیدز، یک روحانی، کشیش ادوارد جکسون، موقعیت مشابهی را یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A stolid, red-faced clergyman without wit or humour, he contrived to make any and every subject dull.
[ترجمه گوگل]یک روحانی خشن و سرخ‌روی بدون شوخ طبعی و شوخ طبعی، او می‌خواست هر موضوعی را کسل‌کننده کند
[ترجمه ترگمان]یک کشیش stolid با صورتی سرخ، بدون شوخی یا شوخی، موفق شد هر موضوعی را ملال آور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He saw himself: an ineffectual clergyman on a bicycle, lanky and grey-haired, a familiar sight, tidying up.
[ترجمه گوگل]او خود را دید: یک روحانی بی تأثیر دوچرخه سوار، لاغر و موهای خاکستری، منظره ای آشنا، در حال مرتب کردن
[ترجمه ترگمان]او خودش را دید: یک کشیش بی مصرف با موهای بلند و موی خاکستری، یک منظره آشنا و مرتب و مرتب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کشیش (اسم)
abbe, padre, priest, clergyman, provost, cleric, evangelist, druid, cassock, divine, ecclesiastic, churchman, herdsman, shaveling

روحانی (اسم)
priest, clergyman, clergy, spiritualist, marabout

ملا (اسم)
clergyman, mullah

انگلیسی به انگلیسی

• priest, minister; member of the clergy
a clergyman is a male member of the clergy.

پیشنهاد کاربران

بپرس