فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cleaves, cleaving, cleaved
مشتقات: cleavingly (adv.)
حالات: cleaves, cleaving, cleaved
مشتقات: cleavingly (adv.)
• (1) تعریف: to adhere tightly; stick fast (usu. fol. by "to").
• مترادف: adhere, stick
• مشابه: cling
• مترادف: adhere, stick
• مشابه: cling
- The barnacles cleaved to the rock.
[ترجمه گوگل] بارناکل ها به صخره چسبیدند
[ترجمه ترگمان] barnacles به صخره فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] barnacles به صخره فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be steadfastly faithful (usu. fol. by "to").
• مترادف: adhere
• متضاد: desert
• مشابه: cling, hold, stick by, uphold
• مترادف: adhere
• متضاد: desert
• مشابه: cling, hold, stick by, uphold
- She will cleave to her principles no matter what.
[ترجمه گوگل] او به هر حال به اصول خود پایبند خواهد بود
[ترجمه ترگمان] اون به اصول اون تقسیم می شه مهم نیست چی بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون به اصول اون تقسیم می شه مهم نیست چی بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cleaves, cleaving, cleaved, cleft, clove, cloven
حالات: cleaves, cleaving, cleaved, cleft, clove, cloven
• (1) تعریف: to cut apart by a splitting blow.
• مترادف: chop, cut, rive, split
• مشابه: bifurcate, bisect, divide, hack, halve, hew, quarter, rend, rift, section, separate, sever, sunder
• مترادف: chop, cut, rive, split
• مشابه: bifurcate, bisect, divide, hack, halve, hew, quarter, rend, rift, section, separate, sever, sunder
- She cleaved the log into three sections.
[ترجمه گوگل] او سیاهه را به سه قسمت تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان] او کنده را به سه قسمت تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او کنده را به سه قسمت تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to penetrate or pass through as if by splitting.
• مترادف: cut through, pass through, penetrate, sail through, shear, slice through
• مشابه: clip, cut, rip through, slide through, slip through, tear
• مترادف: cut through, pass through, penetrate, sail through, shear, slice through
• مشابه: clip, cut, rip through, slide through, slip through, tear
- The jet plane cleaves the air.
[ترجمه گوگل] هواپیمای جت هوا را می شکافد
[ترجمه ترگمان] هواپیمای جت the رو بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هواپیمای جت the رو بیان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make by or as if by splitting.
• مشابه: bore, chop, cut
• مشابه: bore, chop, cut
- They are cleaving a tunnel through the mountain.
[ترجمه بهنام] انها در حال حفر تونلی در میان کوه هستنند.|
[ترجمه گوگل] آنها در حال شکاف تونلی از میان کوه هستند[ترجمه ترگمان] دارن یه تونل رو توی کوهستان باز می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cut off, as with an ax.
• مترادف: chop, chop off, cut off, hack, hack off
• مترادف: chop, chop off, cut off, hack, hack off
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to split or separate, esp. along a natural line.
• مترادف: separate, split
• مشابه: bifurcate, break, divide, fracture, rupture
• مترادف: separate, split
• مشابه: bifurcate, break, divide, fracture, rupture
- The rock will cleave here.
[ترجمه گوگل] سنگ در اینجا خواهد شکافت
[ترجمه ترگمان] سنگ به اینجا باز خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سنگ به اینجا باز خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to go forward by or as if by splitting (usu. fol. by through).
• مترادف: slice
• مشابه: cut, knife, rip, sail, slash, slide, slip, tear
• مترادف: slice
• مشابه: cut, knife, rip, sail, slash, slide, slip, tear
- The ship's prow was cleaving through the waves.
[ترجمه گوگل] نوک کشتی از امواج عبور می کرد
[ترجمه ترگمان] دماغه کشتی از میان امواج پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دماغه کشتی از میان امواج پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید