cleanse

/ˈklenz//klenz/

معنی: پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، تطهیر کردن
معانی دیگر: ستردن، پالودن، تزکیه کردن (رجوع شود به: clean)، تمیز کردن بمعانی، vt clean مراجعه شود، تبرئه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cleanses, cleansing, cleansed
(1) تعریف: to make clean; remove dirt from.
مترادف: clean, wash
متضاد: defile
مشابه: bathe, deterge, disinfect, launder, lave, mop, purge, sanitize, scour, scrub, shampoo

(2) تعریف: to purify, as of sin or guilt.
مترادف: purge, purify, wash
مشابه: chasten, defecate, expurgate

جمله های نمونه

1. cleanse your mind of any hidden hates
فکر خود را از هر گونه نفرت پنهانی بزدایید.

2. first cleanse the wound then apply this oil (to it)
اول زخم را پاک کن و سپس این روغن را (به آن) بمال.

3. air filters cleanse the room's air of smoke and dust
پالونه های هوا هوای اتاق را از دود و گرد و خاک می زدایند.

4. they tried to cleanse society of prostitution and addiction
آنان کوشیدند اجتماع را از فحشا و اعتیاد پاکسازی کنند.

5. Use a piece of gauze to cleanse the cut.
[ترجمه گوگل]از یک تکه گاز برای تمیز کردن برش استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن زخم از یک تکه گاز پانسمان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cleanse the cut/wound thoroughly before you bandage it.
[ترجمه گوگل]قبل از بانداژ محل بریدگی/زخم را کاملاً تمیز کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بانداژ را پانسمان کنید زخم را کاملا خالی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You should cleanse, tone and moisturize every day.
[ترجمه گوگل]شما باید هر روز تمیز، تونیک و مرطوب کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید هر روز پوست خود را تمیز کنید و مرطوب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And there too I will cleanse the men from their pollution.
[ترجمه گوگل]و در آنجا نیز مردان را از آلودگی هایشان پاک خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]و در آنجا نیز افراد را از آلودگی خود تصفیه خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To cleanse the impurities from my system, I ate food blessed by the spirits.
[ترجمه گوگل]برای پاک کردن ناخالصی ها از سیستمم، غذای برکت ارواح می خوردم
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن ناخالصی ها از سیستم خودم، غذایی را خوردم که ارواح را تبرک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then cleanse your face again and splash with cool water or just a refreshing toner on cotton wool.
[ترجمه گوگل]سپس دوباره صورت خود را تمیز کرده و با آب خنک یا فقط یک تونر طراوت بر روی پنبه بپاشید
[ترجمه ترگمان]سپس بار دیگر صورت خود را تمیز کنید و با آب سرد و یا فقط یک نرم کننده خنک کننده در زمینه پشم پنبه آشنا شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cleanse your inner self of the forces, coupled with fear, that push you out of your inner sanctum.
[ترجمه گوگل]درون خود را از نیروهایی همراه با ترس که شما را از پناهگاه درونی تان بیرون می راند، پاک کنید
[ترجمه ترگمان]self درونی خود را با ترس و ترس به هم متصل کنید و شما را از حریم شخصی خود خارج کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cleanse your face as usual and take off any residue with toner.
[ترجمه گوگل]صورت خود را طبق معمول تمیز کنید و باقیمانده آن را با تونر پاک کنید
[ترجمه ترگمان]صورتت رو مثل همیشه خالی کن و باقی مونده پودر جوهر رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cleanse your whole body Advocates believe that crystals can even play a big part in your daily beauty routine.
[ترجمه گوگل]تمام بدن خود را تمیز کنید طرفداران معتقدند که کریستال ها حتی می توانند نقش مهمی در روال زیبایی روزانه شما داشته باشند
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که تمام اعضای بدن شما بر این باورند که این بلورها حتی می توانند نقش بزرگی در برنامه روزانه زیبایی شما بازی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

تمیز کردن (فعل)
clean, cleanse, absterge, clear, scavenge, scrub, wisp, identify

تصفیه کردن (فعل)
settle, clean, purify, cleanse, accord, refine, clean up, filter, purge, establish, administer, administrate, rarefy, sublimate, filtrate

تطهیر کردن (فعل)
cleanse, purge, scour, exorcise, exorcize, expurgate, lustrate, sanctify

انگلیسی به انگلیسی

• wash, remove dirt
to cleanse something means to make it completely free from dirt or unpleasant or unwanted things; a formal word.

پیشنهاد کاربران

پاک کردن ، تمیز کردن. تطهیرکردن ، تبرئه کردن
مثال:
the wound was cleansed
زخم تمیز شده بود.
cleansing the environment of traces of lead
پاک کردن محیط زیست از آثار سرب
only God can cleanse us from sin
فقط خداوند می تواند ما را از گناه تطهیر و پاک کند.
ضد عفونی کردن
پاکیزه کردن
پاکسازی کردن
پاک کردن - تمیز کردن - تطهیر کردن
verb
[ obj] : to make ( someone or something ) clean
◀️The cut should be cleansed gently with mild soap and water
◀️cleansed of all impurities
Usage: The verbs clean and cleanse both mean “to make ( something or someone ) clean. ” Cleanse usually refers to making the body or part of the body clean
...
[مشاهده متن کامل]

◀️cleansing the skin
◀️The herb is believed to cleanse the body of toxins
It can also refer to making a person's mind, soul, reputation, etc. , clean.
◀️The ceremony is meant to cleanse people of their guilt and sin
◀️Try to cleanse your mind through meditation.
◀️Clean is more common than cleanse and its use is less specific
◀️ I swear by Allah, we will cleanse the Arabian peninsula of you, you defiled ones : به الله سوگند، شبه جزیره عربستان را از وجود شما پاک خواهیم کرد، شما ناپاکان ( نجس ها )

آب و جارو کردن
زدودن، زدایش

بپرس