• : تعریف: to force out all undesired people or things.
جمله های نمونه
1. The new manager said he wanted to clean house.
[ترجمه معصومه کوچک] مدیر جدید گفت که می خواهد رفتار زشتش را تغییر دهد
|
[ترجمه گوگل]مدیر جدید گفت که می خواهد خانه را تمیز کند [ترجمه ترگمان]مدیر جدید گفت که می خواهد خانه را تمیز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Women clean house in a kibbutz because, like women everywhere, they complain that men would not do it properly.
[ترجمه گوگل]زنان خانه را در کیبوتس تمیز می کنند، زیرا مانند زنان همه جا شکایت دارند که مردان این کار را به درستی انجام نمی دهند [ترجمه ترگمان]زنان خانه تمیز را به دلیل وجود زنان در همه جا تمیز می کنند، شکایت دارند که مردان این کار را به درستی انجام نمی دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Vacuum cleaners to ensure clean houses are praiseworthy and essential in our standard of living.
[ترجمه گوگل]جاروبرقی برای اطمینان از تمیزی خانه ها قابل ستایش و در استاندارد زندگی ما ضروری است [ترجمه ترگمان]تمیز کردن جاروبرقی برای اطمینان از تمیز کردن خانه های تمیز ضروری و ضروری در استاندارد زندگی ما است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He cleaned houses, hustled for bit parts in movies and taught martial arts in a garage.
[ترجمه گوگل]او خانهها را تمیز میکرد، در فیلمها به دنبال بخشهایی بود و هنرهای رزمی را در یک گاراژ آموزش میداد [ترجمه ترگمان]او خانه ها را تمیز می کرد، برای قطعات کوچک در فیلم ها جمع می شد و هنرهای رزمی را در یک گاراژ تربیت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Clean house, very suitable for single people or couples living
[ترجمه گوگل]خانه تمیز، بسیار مناسب برای افراد مجرد یا زوج های زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]خانه تمیز، بسیار مناسب برای افراد مجرد و یا زوج هایی که زندگی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A fan of neat, clean house while stuff piling like hell when losing you.
[ترجمه گوگل]طرفدار خانهای مرتب و تمیز در حالی که وقتی شما را از دست میدهید، وسایلی مثل جهنم جمع میشوند [ترجمه ترگمان]یکی از طرفدارای تمیز و تمیز و تمیز وقتی که داره تو رو از دست میده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A clean house is a sign of a misspent life.
[ترجمه گوگل]خانه تمیز نشانه یک زندگی از دست رفته است [ترجمه ترگمان]یک خانه تمیز نشانه زندگی misspent [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The chairman finally decided to clean house and regain its good reputation.
[ترجمه گوگل]رئیس در نهایت تصمیم گرفت خانه را تمیز کند و شهرت خوب آن را دوباره به دست آورد [ترجمه ترگمان]سرانجام رئیس تصمیم گرفت خانه را تمیز کند و شهرت خوب خود را بازیابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. One of these days, I'll clean house for him.
[ترجمه گوگل]یکی از همین روزها خانه را برایش تمیز می کنم [ترجمه ترگمان]یکی از همین روزها خونه رو براش تمیز می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It's time for the city government to clean house.
[ترجمه گوگل]وقت آن است که دولت شهر خانه را تمیز کند [ترجمه ترگمان]وقت آن است که دولت شهر را تمیز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. One of these days I am going to clean house for him.
[ترجمه گوگل]یکی از همین روزها می روم خانه اش را تمیز کنم [ترجمه ترگمان]یکی از همین روزها میرم خونه رو براش تمیز کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Joanne: Maybe you could clean house for me and I'll cook for you.
[ترجمه گوگل]جوآن: شاید بتوانی خانه را برای من تمیز کنی و من برایت آشپزی کنم [ترجمه ترگمان]Joanne: شاید بتونی خونه رو برای من تمیز کنی و برات غذا درست می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They all knew that I was coming into clean house.
[ترجمه گوگل]همه آنها می دانستند که من به خانه تمیز می آیم [ترجمه ترگمان]همه می دانستند که من دارم وارد خانه تمیز و تمیز می شوم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Joanne: I really don't like to do housework. I would rather do anything than clean house.
[ترجمه گوگل]جوآن: من واقعاً دوست ندارم کارهای خانه انجام دهم من ترجیح می دهم هر کاری انجام دهم تا خانه تمیز [ترجمه ترگمان]من واقعا دوست ندارم کاره ای خونه رو انجام بدم من ترجیح میدم هر کاری رو بهتر از خونه تمیز انجام بدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• get rid of corruption in an institution; tidy up a house, put things in order
پیشنهاد کاربران
To eliminate unwanted elements or make significant changes in a situation, organization, or group. ✍️حذف عناصر ناخواسته یا ایجاد تغییرات اساسی در یک وضعیت، سازمان یا گروه 👈مترادف: Purge, reorganize, overhaul, revamp ... [مشاهده متن کامل]
👇مثال؛ After years of neglect, they decided it was time to clean house and get rid of all the old, broken furniture. The new CEO was hired to clean house and improve the company's performance by making tough decisions. With a major tournament coming up, the coach decided to clean house and bring in fresh talent to the team.
to get rid of all unwanted things, undesirable . conditions, etc
تعدیل نیرو کردن اخراج کردن
To fire off employees
is a clear hous یعنی چع
بیرون کردن برخی از افراد ( معمولا ناشایست ) قبلی در سازمان و شرکت در هنگام سر و کار آمدن مدیرهای اجرایی جدید و جایگزین کردن آنها با افراد مورد تایید این مدیرها.