فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clatters, clattering, clattered
حالات: clatters, clattering, clattered
• : تعریف: to make a loud rattling noise, as by striking objects together or by moving.
• مترادف: rattle
• مشابه: jangle, knock, racket
• مترادف: rattle
• مشابه: jangle, knock, racket
- The engine clattered as he started it up.
[ترجمه گوگل] وقتی او آن را روشن کرد، موتور به صدا در آمد
[ترجمه ترگمان] وقتی شروع به بالا رفتن کرد، موتور سرو صدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی شروع به بالا رفتن کرد، موتور سرو صدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The youngsters clattered down the stairs.
[ترجمه گوگل] جوانان از پله ها پایین آمدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها از پله ها سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها از پله ها سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to make a loud rattling noise.
• مترادف: jangle, rattle
• مشابه: knock
• مترادف: jangle, rattle
• مشابه: knock
- The boy clattered the stick along the fence boards.
[ترجمه گوگل] پسر چوب را در امتداد تخته های حصار به صدا درآورد
[ترجمه ترگمان] پسرک عصا را روی تخته های نرده چوبی صدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسرک عصا را روی تخته های نرده چوبی صدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: clattery (adj.), clatteringly (adv.)
مشتقات: clattery (adj.), clatteringly (adv.)
• : تعریف: a loud rattling noise.
• مترادف: jangle, rattle, rattling
• مشابه: clangor, clank, commotion, crash, din, jangling, knock, knocking, racket
• مترادف: jangle, rattle, rattling
• مشابه: clangor, clank, commotion, crash, din, jangling, knock, knocking, racket
- We could hear the clatter of horses' hooves in the street below.
[ترجمه گوگل] صدای تق تق سم اسب ها را در خیابان پایین می شنیدیم
[ترجمه ترگمان] صدای تلق سم اسب در خیابان به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای تلق سم اسب در خیابان به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید