- He took her to a classy restaurant and asked her to marry him.
[ترجمه گوگل] او را به یک رستوران درجه یک برد و از او خواست که با او ازدواج کند [ترجمه ترگمان] او را به یک رستوران درجه یک برد و از او خواست با او ازدواج کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. his flat looks very classy
آپارتمان او به نظر خیلی شیک و پیک می آید.
2. A girl should be two things: classy and fabulous.
[ترجمه مهشید رسولی] یه دختر باید دو چیز ( دو ویژگی ) را داشته باشه:یکی درجه یک بودن و دومی شگفت آور بودن
|
[ترجمه گوگل]یک دختر باید دو چیز باشد: باکلاس و افسانه ای [ترجمه ترگمان] یه دختر باید دو چیز باشه عالی و افسانه ای [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The Dutch team impressed the fans with their classy one-touch football.
[ترجمه علی الله مرادی] تیم هلند تماشاگران را با یک فوتبال تکضرب و با کلاس تحت تاثیر قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]تیم هلندی هواداران را با فوتبال کلاسیک تک لمسی خود تحت تاثیر قرار داد [ترجمه ترگمان]تیم هلند هواداران را با فوتبال درجه یک خود تحت تاثیر قرار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. That's one classy vehicle you've got there.
[ترجمه گوگل]این یک وسیله نقلیه درجه یک است که شما آنجا دارید [ترجمه ترگمان]ماشین درجه یک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The German star put in a classy performance.
[ترجمه گوگل]ستاره آلمانی نمایشی باکلاس از خود به نمایش گذاشت [ترجمه ترگمان]ستاره آلمانی در یک نمایش درجه یک قرار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Given the classy surroundings and gracious service, these prices are a steal.
[ترجمه گوگل]با توجه به محیط باکلاس و خدمات دلپذیر، این قیمت ها دزدی هستند [ترجمه ترگمان]با توجه به محیط اشرافی و خدمات بزرگوارانه، این قیمت ها دزدی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. His little movie is like a classy infomercial for Shakespeare.
[ترجمه گوگل]فیلم کوچک او مانند یک آگهی تبلیغاتی درجه یک برای شکسپیر است [ترجمه ترگمان] فیلم کوچولوش مثل یه تبلیغ کلاسیک برای شکسپیر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. That Cantona was too classy for Leeds.
[ترجمه گوگل]آن کانتونا برای لیدز خیلی باکلاس بود [ترجمه ترگمان]که \"Cantona\" برای \"لیدز\" خیلی عالی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Their wedding was a very classy affair.
[ترجمه گوگل]عروسی آنها بسیار با کلاس بود [ترجمه ترگمان]عروسی آن ها یک کار بسیار عالی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The woman, classy, well-presented, thirty-five, is approaching fast-he can't finish the sentence.
[ترجمه گوگل]زن، باکلاس، سی و پنج ساله، به سرعت نزدیک می شود - نمی تواند جمله را تمام کند [ترجمه ترگمان]زن، با کلاس، خوش لباس، سی و پنج ساله، دارد به سرعت نزدیک می شود - نمی تواند جمله اش را تمام کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The classy eight-year-old has never before been entered in either race.
[ترجمه گوگل]این کودک هشت ساله باکلاس پیش از این هرگز در هیچ دو مسابقه شرکت نکرده بود [ترجمه ترگمان]این فرد هشت ساله درجه یک هرگز قبل از این وارد این دو مسابقه نشده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She took us to a very classy seafood restaurant in the old part of the city.
[ترجمه گوگل]او ما را به یک رستوران غذاهای دریایی بسیار درجه یک در بخش قدیمی شهر برد [ترجمه ترگمان]او ما را به یک رستوران غذاهای دریایی بسیار مرفه در قسمت قدیمی شهر برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It was, for the most part, a classy effort.
[ترجمه گوگل]این، در بیشتر موارد، یک تلاش درجه یک بود [ترجمه ترگمان] بیشتر از همه، یه تلاش فوق العاده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. What he did would have looked classy even in today's harder, faster game of thirty odd years later.
[ترجمه گوگل]کاری که او انجام داد حتی در بازی سختتر و سریعتر امروز سی سال بعد هم با کلاس به نظر میرسید [ترجمه ترگمان]کاری که او کرده بود، حتی در روز سخت تر و سریع تر از سی سال اخیر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• stylish, fashionable, fine, high class if someone or something is classy, they are stylish and sophisticated; an informal word.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ She always dresses in a classy and sophisticated manner. In a discussion about interior design, someone might say, “I love how this room looks so classy and timeless. ” A person complimenting someone’s behavior might say, “You handled that situation with such class and grace. ”
Stylish and sophisticated. حرف نداره، با کلاسه، گران، درخور، مناسب، شایسته، سزاوار، باب روز، روزآمد، به روز. مثال: The hotel is classy but relaxed. هتل گران اما آرامی است.
شیک و مد روز
باکلاس، شیک
We are looking for CLASSY hotel من دنبال یک هتل شیک میگردم
بطور عامیانه که امروزه رایجه میتوان گفت: با کلاس
با کلاس، درجه یک
شیک با شخصیت
رشد. ارتقا
شخصیت : having or reflecting high standards of personal behavior مثال: Classy is when you have a lot to say but you choose to remain silent in front of fools شخصیت یعنی اینکه در مقابل آدمای احمق کلی حرف واسه گفتن داشته باشی ولی سکوت کنی