classifier


معنی: مرتب
معانی دیگر: طبقه بندی کننده

جمله های نمونه

1. A neural network classifier combination method is introduced in this paper and applied to handwritten numeral recognition.
[ترجمه گوگل]یک روش ترکیبی طبقه‌بندی‌کننده شبکه عصبی در این مقاله معرفی شده و برای تشخیص اعداد دست‌نویس اعمال می‌شود
[ترجمه ترگمان]یک روش ترکیب طبقه بندی کننده شبکه عصبی در این مقاله معرفی شده است و برای شناسایی دست نویسی از ارقام استفاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A decision tree classifier is used to deal with the first task, which can find the load pattern preliminarily, and reduces the number of parameters to be adjusted.
[ترجمه گوگل]یک طبقه‌بندی درخت تصمیم برای مقابله با کار اول استفاده می‌شود، که می‌تواند الگوی بار را به طور مقدماتی پیدا کند و تعداد پارامترهای تنظیم‌شده را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]طبقه بندی کننده درخت تصمیم گیری برای مقابله با اولین وظیفه، که می تواند الگوی بار preliminarily را پیدا کند، استفاده می شود و تعداد پارامترهای تنظیم شده را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A novel nonparametric classifier called NNL classifier is introduced to detect double - talk.
[ترجمه گوگل]یک طبقه‌بندی‌کننده ناپارامتریک جدید به نام طبقه‌بندی‌کننده NNL برای تشخیص دوتایی‌ها معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]یک طبقه بندی کننده nonparametric به نام طبقه بندی کننده NNL برای تشخیص دو طرفه معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In practice applications, generic near neighbor classifier was limited for the amount of pattern processing was very large and was difficult to get the best data quickly on line.
[ترجمه گوگل]در کاربردهای عملی، طبقه‌بندی‌کننده عمومی نزدیک به همسایه به دلیل مقدار پردازش الگوی بسیار بزرگ محدود بود و دریافت سریع بهترین داده‌ها در خط دشوار بود
[ترجمه ترگمان]در کاربردهای عملی، طبقه بندی کننده نزدیک به همسایه محدود به مقدار پردازش الگو بسیار بزرگ بود و برای بدست آوردن بهترین داده ها در خط دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It does not have to design the complexity classifier in the traditional recognition algorithm after feature extraction, and simplifies the recognition process.
[ترجمه گوگل]نیازی به طراحی طبقه‌بندی‌کننده پیچیدگی در الگوریتم تشخیص سنتی پس از استخراج ویژگی نیست و فرآیند تشخیص را ساده می‌کند
[ترجمه ترگمان]لازم به طراحی طبقه بندی کننده پیچیدگی در الگوریتم تشخیص سنتی پس از استخراج ویژگی نیست، و فرآیند بازشناسی را ساده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Results show that the decision tree classifier can achieve higher classification accuracy.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می‌دهد که طبقه‌بندی‌کننده درخت تصمیم می‌تواند به دقت طبقه‌بندی بالاتری دست یابد
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهند که طبقه بندی کننده درخت تصمیم گیری می تواند به دقت طبقه بندی بالاتر دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A distance classifier has been built up for face recognition.
[ترجمه گوگل]یک طبقه بندی کننده فاصله برای تشخیص چهره ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]طبقه بندی کننده فاصله برای تشخیص چهره ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An intelligent pattern classifier with B-P neural network is used in recognition of those five kinds of AE signals successfully.
[ترجمه گوگل]یک طبقه‌بندی‌کننده الگوی هوشمند با شبکه عصبی B-P در شناسایی آن پنج نوع سیگنال AE با موفقیت استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]یک طبقه بندی کننده الگوی هوشمند با شبکه عصبی B - P در به رسمیت شناختن این پنج نوع سیگنال با موفقیت مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Replacing a classifier a cyclone in classification a tendency.
[ترجمه گوگل]جایگزینی یک طبقه بندی کننده یک سیکلون در طبقه بندی یک گرایش
[ترجمه ترگمان]جایگزینی یک سیکلون برای طبقه بندی یک گرایش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then, using support vector machine classifier to conduct quality classification on speed ratio control valve.
[ترجمه گوگل]سپس با استفاده از طبقه‌بندی‌کننده ماشین بردار پشتیبان برای انجام طبقه‌بندی کیفیت بر روی شیر کنترل نسبت سرعت
[ترجمه ترگمان]سپس، با استفاده از طبقه بندی کننده ماشین بردار پشتیبان برای اجرای طبقه بندی کیفیت بر روی دریچه کنترل سرعت سرعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The classifier can be used for classifying powders of micron or submicron size.
[ترجمه گوگل]طبقه بندی کننده را می توان برای طبقه بندی پودرهایی با اندازه میکرون یا زیر میکرون استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]طبقه بندی کننده را می توان برای دسته بندی پودرهای ریزکپسوله سازی یا اندازه submicron استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If the target classifier is of type class (or a subtype of class), the realization relationship hierarchy will also be traversed.
[ترجمه گوگل]اگر طبقه‌بندی‌کننده هدف از نوع کلاس (یا زیرنوع کلاس) باشد، سلسله‌مراتب رابطه تحقق نیز طی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر طبقه بندی کننده هدف رده نوع (یا یک نوع کلاس)باشد، سلسله مراتب روابط درک نیز از بین خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Decision tree classifier is an important data mining problem. The key issue in constructing the decision tree on data streams is to derive the best criterion of internal nodes.
[ترجمه گوگل]طبقه بندی درخت تصمیم یک مشکل داده کاوی مهم است مسئله کلیدی در ساخت درخت تصمیم بر روی جریان های داده، استخراج بهترین معیار گره های داخلی است
[ترجمه ترگمان]طبقه بندی کننده های درختی تصمیم گیری یک مساله معدن کاوی مهم است مساله کلیدی در ساخت درخت تصمیم گیری بر روی جریان های داده، بدست آوردن بهترین معیار از گره های درونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The parameters in the classifier are tuned automatically by minimizing error functions through gradient descent.
[ترجمه گوگل]پارامترهای طبقه‌بندی‌کننده به‌طور خودکار با به حداقل رساندن توابع خطا از طریق نزول گرادیان تنظیم می‌شوند
[ترجمه ترگمان]پارامترها در طبقه بندی کننده به طور خودکار با به حداقل رساندن توابع خطا از طریق نزول گرادیان تنظیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرتب (اسم)
arranger, typesetter, classifier

تخصصی

[عمران و معماری] جدا کننده - رده بند
[زمین شناسی] کلاسیفایر وسیله ای است که در آنموادبر مبنای سرعت نسبی حرکتشان در یک سیال طبقه بندی می شوند . بسته به نوع سیالی که در کلاسیفایر بکار بردهمی شود، به انواع آبی و هوایی تقسیممی شود
[معدن] کلاسیفایر (دانه بندی)
[پلیمر] دسته بندی کننده

انگلیسی به انگلیسی

• one who categorizes, one who sorts

پیشنهاد کاربران

در صنعت به تجهیزی گفته میشه ک برای جدا کردن مواد جامد از آب استفاده میشه
سامان دهنده
classifier ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: طبقه بند
تعریف: عنصری زبانی در دستور که طبقۀ صوری یا معنایی واژه را مشخص می کند
در متون اطلاعاتی: محرمانه کننده، رمزکننده, طبقه بندی کننده اسنادو اطلاعات
در ریاضیات:
بخشگر، ممیز، تقسیم کننده، دسته بندی کننده، طبقه بند، جداساز، جداکننده

بپرس