صفت ( adjective )
• (1) تعریف: representative or typical of a class or category; serving as a standard.
• مترادف: exemplary, model, typical
• متضاد: atypical, unrepresentative
• مشابه: ideal, representative, standard
• مترادف: exemplary, model, typical
• متضاد: atypical, unrepresentative
• مشابه: ideal, representative, standard
- Here is a classic Chippendale chair, unlike that one with its straighter lines.
[ترجمه گوگل] اینجا یک صندلی کلاسیک Chippendale است، بر خلاف آن یکی با خطوط صاف تر
[ترجمه ترگمان] این یک صندلی Chippendale کلاسیک است، بر خلاف آن یکی با خطوط straighter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک صندلی Chippendale کلاسیک است، بر خلاف آن یکی با خطوط straighter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: serving as the best of its type.
• مترادف: definitive, exemplary, standard
• مشابه: authoritative, model
• مترادف: definitive, exemplary, standard
• مشابه: authoritative, model
- His book represents the classic study of gang behavior, and it is required reading for anyone interested in the subject.
[ترجمه گوگل] کتاب او نشان دهنده مطالعه کلاسیک رفتار باند است و خواندن آن برای هر کسی که به این موضوع علاقه دارد ضروری است
[ترجمه ترگمان] کتاب او مطالعه کلاسیک رفتار باند را نشان می دهد و برای هر کس که به موضوع علاقه مند باشد نیاز به مطالعه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کتاب او مطالعه کلاسیک رفتار باند را نشان می دهد و برای هر کس که به موضوع علاقه مند باشد نیاز به مطالعه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having qualities that assure enduring interest.
• مترادف: timeless
• متضاد: avant-garde
• مشابه: ageless, deathless, enduring, eternal, imperishable, lasting, old-fashioned, perennial
• مترادف: timeless
• متضاد: avant-garde
• مشابه: ageless, deathless, enduring, eternal, imperishable, lasting, old-fashioned, perennial
- Charles Dickens wrote many classic works of fiction.
[ترجمه گوگل] چارلز دیکنز بسیاری از آثار کلاسیک داستانی نوشت
[ترجمه ترگمان] چارلز دیکنز تعداد زیادی از آثار کلاسیک تخیلی را نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چارلز دیکنز تعداد زیادی از آثار کلاسیک تخیلی را نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of the first rank or class; excellent.
• مترادف: excellent, first-class, first-rate, outstanding, superior
• مشابه: A one, ace, capital, consummate
• مترادف: excellent, first-class, first-rate, outstanding, superior
• مشابه: A one, ace, capital, consummate
- That horror movie we saw last night was classic.
[ترجمه گوگل] آن فیلم ترسناکی که دیشب دیدیم کلاسیک بود
[ترجمه ترگمان] اون فیلم ترسناک که دیشب دیدیم کلاسیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون فیلم ترسناک که دیشب دیدیم کلاسیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: of or pertaining to ancient Greek and Roman culture.
• مترادف: classical
• مشابه: ancient, archaic, Greek
• مترادف: classical
• مشابه: ancient, archaic, Greek
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a work of art or literature that is considered of the first rank, or as a standard by which to judge others.
• مترادف: magnum opus, masterpiece, masterwork
• مشابه: chef-d'oeuvre, exemplar, ideal, model, paragon, prototype, standard
• مترادف: magnum opus, masterpiece, masterwork
• مشابه: chef-d'oeuvre, exemplar, ideal, model, paragon, prototype, standard
- Shakespeare's "Hamlet" is a classic.
[ترجمه گوگل] «هملت» شکسپیر یک اثر کلاسیک است
[ترجمه ترگمان] شکسپیر \"هملت\" یک نمونه کلاسیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شکسپیر \"هملت\" یک نمونه کلاسیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (pl.) writers or literary works of ancient Greece or Rome.
• مشابه: ancients, antiquity
• مشابه: ancients, antiquity
- She enjoys reading the Roman classics in their original Latin.
[ترجمه گوگل] او از خواندن آثار کلاسیک رومی به زبان لاتین اصلی لذت می برد
[ترجمه ترگمان] او از خواندن آثار کلاسیک رومی در زبان اصلی خود لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از خواندن آثار کلاسیک رومی در زبان اصلی خود لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any work that is generally considered to be a standard.
• مترادف: exemplar, ideal, model, prototype, standard
• مشابه: paragon
• مترادف: exemplar, ideal, model, prototype, standard
• مشابه: paragon
- This song by Chuck Berry is considered a 1950s classic.
[ترجمه گوگل] این آهنگ از چاک بری یک آهنگ کلاسیک دهه 1950 در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان] این آهنگ از چاک بری یک کلاسیک دهه ۱۹۵۰ در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آهنگ از چاک بری یک کلاسیک دهه ۱۹۵۰ در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید