clasped

/ˈklæsp//klɑːsp/

گیره قزن قفلی، جفت چپ راست، قلاب، دراغوش گرفتن، بستن

جمله های نمونه

1. fatemeh clasped her hands in apprehension
فاطمه دست های خود را از شدت نگرانی در هم جفت کرد.

2. he clasped her hand firmly
دست او را محکم نگه داشت.

3. he clasped my wrist hard and then unclasped it
مچ دستم را محکم گرفت و سپس آن را رها کرد.

4. the mother clasped the baby in her arms
مادر کودک را در آغوش خود گرفت.

5. the letters were clasped together with a rusted clasp
نامه ها را با یک گیره ی زنگ زده بهم الصاق کرده بودند.

انگلیسی به انگلیسی

• fastened or secured with a clasp; buttoned

پیشنهاد کاربران

fasten ( something ) with a small brooch or similar device*
grasp ( something ) tightly with one's hand*
place ( one's arms ) around something so as to hold it tightly*
hold ( someone ) tightly*
Clasped his ear
گرفتن گوش
بستن

بپرس