clasp

/ˈklæsp//klɑːsp/

معنی: قلاب، گیره قزن قفلی، جفت چپراست، در اغوش گرفتن، بستن
معانی دیگر: (هر چیز که برای متصل نگاه داشتن یا جفت کردن چند چیز به کار رود) گیره، سگک، بندینه، چفت، قزن قفلی، بست، (محکم) گرفتن، (محکم) نگهداشتن، در بر گرفتن، در آغوش گرفتن، با گیره (یا چفت و غیره) محکم کردن، گرفتن، بست زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a usu. metal device with two interlocking parts, used to fasten something.
مترادف: fastener, fastening
مشابه: clip, hasp, hook, hook and eye, latch, pin

- The clasp broke, and the necklace fell on the floor.
[ترجمه f_jalali] سگک شکست و گردنبند به زمین افتاد
|
[ترجمه گوگل] بندش شکست و گردنبند روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان] در را باز کرد و گردن بند روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can you fasten this clasp for me?
[ترجمه گوگل] میشه این گیره رو برام ببندید؟
[ترجمه ترگمان] می توانی این حلقه را برای من ببندی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a grasping or gripping with or as if with a hand or arms.
مترادف: clutch, grasp, grip, squeeze
مشابه: clench, embrace, handshake, hold, hug

- When we shook hands, his clasp was strong and warm.
[ترجمه گوگل] وقتی با هم دست دادیم قلابش محکم و گرم بود
[ترجمه ترگمان] وقتی با هم دست دادیم، دست او قوی و گرم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clasps, clasping, clasped
مشتقات: clasper (n.)
(1) تعریف: to fasten with a clasp.
مترادف: fasten
مشابه: clip, hasp, hook, pin

- This bracelet is difficult to clasp.
[ترجمه گوگل] بستن این دستبند سخت است
[ترجمه ترگمان] گرفتن این دست بند سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to grasp or grip with or as if with a hand or arms.
مترادف: clutch, grasp, grip, hold
متضاد: release
مشابه: clench, grapple, wrap

- She clasped her purse tightly in her hand.
[ترجمه گوگل] کیفش را محکم در دستش گرفت
[ترجمه ترگمان] کیف دستی اش را محکم در دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the clasp of a belt
گیره ی کمربند

2. the letters were clasped together with a rusted clasp
نامه ها را با یک گیره ی زنگ زده بهم الصاق کرده بودند.

3. The clasp of my brooch is broken.
[ترجمه گوگل]قفل سنجاق سینه ام شکسته است
[ترجمه ترگمان]گیره سنجاق سینه من شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. clasp Her hands were clasped behind her head.
[ترجمه گوگل]clasp دستانش پشت سرش قلاب شده بود
[ترجمه ترگمان]دست ها را به هم گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lie on your back, clasp your knees and pull them down towards your chest.
[ترجمه گوگل]به پشت دراز بکشید، زانوهای خود را ببندید و به سمت قفسه سینه خود بکشید
[ترجمه ترگمان]روی کمرت دراز بکش، زانو بزن و آن ها را به سمت سینه خود بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He took her hand in his firm warm clasp.
[ترجمه گوگل]دست او را در گیره گرم محکمش گرفت
[ترجمه ترگمان]دست او را در آغوش گرم خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The clasp on his belt had broken.
[ترجمه گوگل]بند کمربندش شکسته بود
[ترجمه ترگمان]حلقه کمربند او شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She held the child's hand in a firm clasp as they crossed the road.
[ترجمه گوگل]هنگام عبور از جاده، دست کودک را در یک قفل محکم گرفت
[ترجمه ترگمان]همچنان که از جاده می گذشتند، دست بچه را محکم گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He gave my hand a warm clasp.
[ترجمه گوگل]یک قلاب گرم به دستم داد
[ترجمه ترگمان]دستی گرم به دستم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He held her hand in a firm clasp.
[ترجمه گوگل]دست او را در یک قفل محکم گرفت
[ترجمه ترگمان]دست او را محکم در دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The gilding was flaking off a clumsy clasp and some stitches had broken on the handle, leaving it frayed and shabby.
[ترجمه گوگل]تذهیب یک گیره دست و پا چلفتی پوسته پوسته شده بود و تعدادی بخیه روی دسته شکسته شده بود و آن را فرسوده و کهنه کرده بود
[ترجمه ترگمان]The پوسته پوسته شده بود و چند تا بخیه روی دستگیره شکسته بود و آن را فرسوده و کهنه رها کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Still lying down, clasp your hands together and reach them as high as you can above your head.
[ترجمه گوگل]هنوز دراز کشیده اید، دست هایتان را به هم ببندید و تا جایی که می توانید بالای سرتان برسید
[ترجمه ترگمان]همچنان دراز کشیده، دست ها را به هم وصل کنید و تا آنجا که می توانید از بالای سرتان به آن ها برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Antoinette wrung her hands inside her daughter's clasp.
[ترجمه گوگل]آنتوانت دستانش را در بند دخترش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]آنتوانت دست ها را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She undid the clasp and wrapped her arms around him.
[ترجمه گوگل]بند را باز کرد و دستانش را دور او حلقه کرد
[ترجمه ترگمان]حلقه را باز کرد و بازوانش را دور او حلقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Clasp the chain like so.
[ترجمه گوگل]زنجیر را همینطور ببندید
[ترجمه ترگمان]چنین زنجیری را به هم برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قلاب (اسم)
link, grapnel, grappling, fish hook, hank, bracket, hook, clasp, pullback, buckle, tach, tache, gib, staple, creel, crampon, hamulus, grapple, frog, trigger, holdfast, pennant

گیره قزن قفلی (اسم)
clasp

جفت چپراست (اسم)
clasp

در اغوش گرفتن (فعل)
embrace, clasp, entwine, entwist, hug, cuddle, embosom, enclasp, enfold, enclose

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

انگلیسی به انگلیسی

• buckle; holding with the hand; hug, embrace
hug, embrace; hold by the hand; fasten together
if you clasp someone or something, you hold them tightly.
a clasp is a small metal fastening.

پیشنهاد کاربران

قلاب، ضامن
clasping the hands دست را در هم قلاب کردن
سگک کمربند/گیره باز و بسته شو ( همینایی که کوهنوردا و صخره نوردا با خودشون دارن ) . . . . سرچ کنید بهتر میفهمید

بپرس