clash

/ˈklæʃ//klæʃ/

معنی: برخورد، تصادم، تصادم شدید کردن
معانی دیگر: صدای بر هم خوردن دو چیز جامد، چکاچاک، جرنگ، ترق ترق، دنگ، (با صدای بلند) به هم خوردن، تصادم کردن، چکاچاک کردن، جرنگیدن، تضاد پیدا کردن، برخورد داشتن، جور نیامدن، عدم توافق، ناجوری، مغایرت، ناسازگاری

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clashes, clashing, clashed
(1) تعریف: to strike together noisily and harshly.
مترادف: collide
مشابه: clang, clangor, clank, clatter, strike

- As they struck at each other, their swords clashed.
[ترجمه شان] همچنانکه آنان به یکدیگر ضربه وارد می کردند، شمشیر هایشان به هم خورد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی به یکدیگر زدند، شمشیرهایشان با هم برخورد کردند
[ترجمه ترگمان] همچنان که به یکدیگر ضربه زدند، شمشیرها به هم خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to conflict sharply; disagree.
مترادف: argue, collide, conflict, cross swords, disagree, dispute
متضاد: agree, coincide, harmonize, see eye to eye
مشابه: combat, contend, differ, discord, quarrel, spar

- They clashed over who should head the committee.
[ترجمه مهران] آنها بر سر اینکه چه کسی باید هیات را رهبری کند ، با هم ناسازگاری داشتند.
|
[ترجمه شان] آن ها در مورد اینکه چه کسی باید رهبری کمیته را به دست گیرد، با یکدیگر تضاد پیدا کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها بر سر اینکه چه کسی باید ریاست کمیته را بر عهده بگیرد با هم درگیر شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها با هم برخورد کردند که چه کسی باید به کمیته رسیدگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be mismatched or conflicting, as in color, tone, or time.
متضاد: dovetail, go, harmonize, match
مشابه: conflict

- His striped tie and his Hawaiian shirt clash.
[ترجمه محسن] کراوات راه راه و پیراهن هاوایی او به هم نمیومدن
|
[ترجمه گوگل] کراوات راه راه و پیراهن هاوایی اش به هم می خورد
[ترجمه ترگمان] کراوات راه راه و بلوز Hawaiian را به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The red of the pillows clashes with the orange of the couch.
[ترجمه فرشته عسگری] رنگ قرمز بالش ها با نارنجی تخت همخوانی نداره
|
[ترجمه گوگل] قرمزی بالش ها با نارنجی کاناپه در تضاد است
[ترجمه ترگمان] رنگ قرمز بالش ها با نارنجی تخت خواب برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This meeting clashes with my dinner date.
[ترجمه گوگل] این ملاقات با تاریخ شام من در تضاد است
[ترجمه ترگمان] این جلسه با قرار ملاقات من با هم برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to strike with a loud, harsh noise.
مترادف: bang
مشابه: butt, clank, smash, strike

- The two deer clashed their horns.
[ترجمه گوگل] دو آهو با شاخ هایشان برخورد کردند
[ترجمه ترگمان] دو آهو به شاخ های خود برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: clashingly (adv.), clasher (n.)
(1) تعریف: a harsh, loud sound.
مشابه: bang, clang, clangor, clank, clatter

- There was a clash of metal against metal.
[ترجمه گوگل] درگیری فلز با فلز وجود داشت
[ترجمه ترگمان] صدای برخورد فلز با فلز به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a conflict, battle, or disagreement.
مترادف: battle, conflict, disagreement, fight, struggle
مشابه: altercation, argument, collision, combat, dispute, encounter, quarrel, rivalry, row, strife, tussle, war

- It's going to be an exciting clash between the two best teams.
[ترجمه گوگل] این یک تقابل هیجان انگیز بین دو تیم برتر خواهد بود
[ترجمه ترگمان] این یک درگیری هیجان انگیز میان دو تیم برتر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a clash of cultures
برخورد فرهنگ ها

2. the clash of swords
چکاچاک شمشیرها

3. a personality clash
تضاد شخصیت

4. The President is eager to avoid a head-on clash with Congress over his health policies.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور مشتاق است تا از درگیری مستقیم با کنگره بر سر سیاست های بهداشتی خود اجتناب کند
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور مشتاق است از مبارزه با کنگره بر سر سیاست های بهداشتی اش اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's a pity that the two films clash.
[ترجمه گوگل]حیف که این دو فیلم با هم برخورد می کنند
[ترجمه ترگمان]جای تاسف است که این دو فیلم با هم برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When two industrial giants clash, small companies can get caught in the crossfire.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو غول صنعتی با هم درگیر می شوند، شرکت های کوچک می توانند در آتش متقابل گرفتار شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی دو غول صنعتی درگیر می شوند، شرکت های کوچک می توانند در نبردها به دام بیفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The leaders are preparing for a head-on clash at the summit.
[ترجمه گوگل]رهبران در حال آماده شدن برای درگیری رودررو در اجلاس هستند
[ترجمه ترگمان]رهبران در حال آماده شدن برای یک نبرد با سر و صدا در این نشست هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It seems that the armed clash is necessitated between the two countries.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد درگیری مسلحانه بین دو کشور ضروری است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که درگیری مسلحانه بین دو کشور ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The incident triggered an armed clash.
[ترجمه گوگل]این حادثه منجر به درگیری مسلحانه شد
[ترجمه ترگمان]این حادثه باعث درگیری مسلحانه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The colour of the curtains has a clash with the colour of the wall.
[ترجمه گوگل]رنگ پرده ها با رنگ دیوار تضاد دارد
[ترجمه ترگمان]رنگ پرده ها با رنگ دیوار برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Somewhere down the road, they're going to clash.
[ترجمه گوگل]یک جایی پایین جاده، آنها قرار است درگیر شوند
[ترجمه ترگمان]جایی پایین تر از جاده، با هم برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the new timetable, there's a clash between history and physics.
[ترجمه گوگل]در جدول زمانی جدید، تضاد بین تاریخ و فیزیک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در جدول زمانی جدید، یک درگیری بین تاریخ و فیزیک وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The only victors in a head-on clash between the president and the assembly would be the hardliners on both sides.
[ترجمه گوگل]تنها برنده درگیری رودررو بین رئیس جمهور و مجمع، تندروهای هر دو طرف خواهند بود
[ترجمه ترگمان]تنها فاتح در یک سری درگیری بین رئیس جمهور و مجلس، تندروها در هر دو طرف خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Do you think these colours clash?
[ترجمه ستاره هداوند] فکر میکنی این رنگها باهم تضاد دارن؟
|
[ترجمه گوگل]به نظر شما این رنگ ها با هم تداخل دارند؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنید این رنگ ها با هم برخورد می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

تصادم (اسم)
smash, collision, clash, shock, crash, concussion, smash-up, traumatism

تصادم شدید کردن (اسم)
clash

انگلیسی به انگلیسی

• sound of objects banging together; confrontation, conflict
make a loud banging sound; bang together; strongly disagree, confront
when people clash, they fight, argue, or disagree with each other. verb here but can also be used as a count noun. e.g. thirteen rebels have been killed in a clash with the army. ...the first public clash between the two party leaders.
beliefs, ideas, or qualities that clash are very different from each other and are therefore opposed.
if two events clash, they happen at the same time so you cannot go to both of them.
when colours or styles clash, they look ugly together.
when metal objects clash, they make a lot of noise by being hit together. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a clash of cymbals.
in sports, a clash is a match or contest, especially between opponents that are similar in some way.

پیشنهاد کاربران

درگیری یا مخالفت شدید با کسی درباره چیزی
درگیر شدن / دعوا کردن
Opposite of balance
به هم نیامدن لباس ها و رنگ ها
در تقابل بودن، تضاد داشتن
تضاد
درگیری بین پلیس و تظاهرکنندگان
جنگ همراه با غنیمت، برخورد ، درگیری ، رقابت و مبارزه
جور نبودن
همخوانی نداشتن
برای اسم :تداخل ، برخورد
برای فعل :برخورد کردن
ناقض بودن
مبارزه . رقابت. جنگ همراه با غارت
درگیری
1 - برخورد، زد و خورد، درگیری، مبارزه کردن ( این اصطلاح در اخبار بین دو گروه مثلا پلیس و مردم یا دو گروه نظامی و . . . به کار میرود )
police forces crashed brutally with demonstrators
clash between Palestinians and Israeli forces
...
[مشاهده متن کامل]

2 - مشاجره جر و بحث ( این اصلاح هم در اخبار بکار میرود در رابطه با جر و بحث بین دو عقیده متضاد )
democrats clashed with republicans in debate
3 - تضاد داشتن، بهم نیامدن، مغایرت، ناسازگاری ( در رابطه با رنگ )
i cant wear blue it clashes with my shoes
4 - تداخل، تداخل داشتن ( چند برنامه )
AmE:conflict
imagine if champions league final conflict with euro final
5 - صدای برخورد چند فلز
the clashes of swords
6 - مسابقه ورزشی هیجان انگیزه
the legendary clash between Real Madrid and barcelona

وارد نبرد شدن
درگیر شدن
برخورد - درگیرشدن
مشاجره کردن
جنگ. . . جروبحث. . اختلاف. . بگو مگو. . . و چیزهایی که مربوط به مخالفت هستند
نبرد
برخورد
مشاجره، بگو مگو، نزاع، جر و بحث
تقارن، همزمانی
تداخل ، ایراد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس