clarification

/ˌklerəfɪˈkeɪʃn̩//ˌklærɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: تصریح، وضوح، روشنی
معانی دیگر: روشنی، وضوح

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or process of clarifying.

- To be sure she understood his point, she asked for clarification.
[ترجمه گوگل] برای اینکه مطمئن شود منظور او را فهمیده است، از او توضیح خواست
[ترجمه ترگمان] برای این که مطمئن شود منظور او را درک می کند، به روشنی از او سوال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this matter needs further clarification
این موضوع نیاز به روشنگری (توضیح) بیشتر دارد.

2. Employers are seeking further clarification of the proposals.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان به دنبال توضیح بیشتر در مورد پیشنهادات هستند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان به دنبال شفاف سازی بیشتر پیشنهادها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I am seeking clarification of the regulations.
[ترجمه گوگل]من به دنبال شفاف سازی مقررات هستم
[ترجمه ترگمان]من به دنبال شفاف سازی مقررات هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The union has written to Zurich asking for clarification of the situation.
[ترجمه گوگل]اتحادیه در نامه ای به زوریخ خواستار شفاف سازی این وضعیت شده است
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه به زوریخ نامه نوشته است و خواستار شفاف سازی وضعیت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I asked for clarification on the legal position.
[ترجمه گوگل]در مورد جایگاه حقوقی توضیح خواستم
[ترجمه ترگمان]من خواستار شفاف سازی در موضع قانونی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Email us if you require further clarification on how to order.
[ترجمه گوگل]در صورت نیاز به توضیح بیشتر در مورد نحوه سفارش به ما ایمیل بزنید
[ترجمه ترگمان]اگر به توضیح بیشتر در مورد نحوه سفارش نیاز دارید، به ما ایمیل بفرستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need clarification from the Opposition about what their tax burden will be.
[ترجمه گوگل]ما نیاز به توضیح از سوی مخالفان داریم که بار مالیاتی آنها چقدر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]ما به شفاف سازی در مورد آنچه که بار مالیاتی آن ها خواهد بود، نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If you ask for clarification then nine times out of ten you will get it.
[ترجمه گوگل]اگر توضیح بخواهید، نه بار از ده بار آن را دریافت خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]اگر خواهان شفاف سازی باشید، نه بار از ساعت ده شما آن را دریافت خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The exemption you refer to certainly needs clarification.
[ترجمه گوگل]معافیتی که شما به آن اشاره می کنید قطعا نیاز به توضیح دارد
[ترجمه ترگمان]معافیت شما به شفاف سازی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On average in a meeting, seeking clarification and giving clarification amount to 44 percent of all the spoken behaviours.
[ترجمه گوگل]به طور متوسط ​​در یک جلسه، شفاف سازی و شفاف سازی 44 درصد از کل رفتارهای گفتاری است
[ترجمه ترگمان]به طور متوسط در یک جلسه، به دنبال شفاف سازی و دادن مقدار توضیح به ۴۴ درصد از تمام رفتارهای گفتاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I would like some clarification on this issue so that I can pass it on.
[ترجمه گوگل]در مورد این موضوع توضیحی می خواهم تا بتوانم آن را منتقل کنم
[ترجمه ترگمان]من خواهان شفاف سازی در این موضوع هستم تا بتوانم از آن بگذرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr. Kirkwood I am grateful for that helpful clarification.
[ترجمه گوگل]آقای کرکوود من از این توضیح مفید سپاسگزارم
[ترجمه ترگمان]آقای \"Kirkwood\"، من از این موضوع خیلی ممنونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His concept of prayer, however, requires analysis and clarification in view of his expressed preference for an impersonal and formless Absolute.
[ترجمه گوگل]با این حال، مفهوم او از دعا، با توجه به ترجیح آشکار او برای مطلق غیرشخصی و بی شکل، نیازمند تحلیل و توضیح است
[ترجمه ترگمان]با این حال، مفهوم نماز او نیازمند تحلیل و توضیح در مورد ترجیح بیان شده خود برای یک مطلق و بی شکل مطلق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Filner insisted yesterday that the federal letter of clarification has solved the problem, and state legislators will revise state law.
[ترجمه گوگل]فیلنر دیروز تاکید کرد که توضیح نامه فدرال مشکل را حل کرده است و قانونگذاران ایالتی قوانین ایالتی را بازبینی خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]Filner دیروز اصرار داشت که نامه دولت فدرال این مشکل را حل کرده است و قانونگذاران ایالتی قانون ایالتی را مورد بازبینی قرار خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I asked Mr Berge for clarification.
[ترجمه گوگل]من از آقای برگ برای توضیح خواستم
[ترجمه ترگمان]من از آقای Berge درخواست شفاف سازی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصریح (اسم)
affirmation, explanation, specification, stipulation, clarification, reiteration, gloss, definitude

وضوح (اسم)
light, clarification, lucidity, perspicuity, clarity

روشنی (اسم)
clarification, shine, irradiance, irradiancy, lucidity, perspicuity, clarity, expressiveness, glim

تخصصی

[شیمی] تصفیه، روشنى، وضوح - تصفیه
[مهندسی گاز] ته نشین ن مودن رسوبات
[نساجی] روشنی - وضوح - شفافیت
[معدن] زلالسازی (جدایش)

انگلیسی به انگلیسی

• explanation, making clear

پیشنهاد کاربران

ایضاح
آشکار کردن
روشن سازی
آشکار سازی
تصریح
توضیح. شرح
مثال:
a clarification of the ideas contained in the essay
مقاله یک توضیح و شرح از ایده ها را در بر داشت.
مقاله شامل یک توضیح و شرح از ایده ها بود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : clarify / clear
اسم ( noun ) : clarification / clarity / clearance / clearing / clearness
صفت ( adjective ) : clear
قید ( adverb ) : clearly / clear
در engine ، اصطلاح clarification برای توصیف جداسازی جامدات از مایع استفاده می شود
معنی جدایش ، زلالسازی
clarification ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: روشن سازی
تعریف: هرگونه ارتباط و تعامل فروشنده و خریدار کالا یا خدمات برای ابهام زدایی و توضیح جزئیات کار
1. Still waiting for clarification on that.
هنوز منتظر شفاف سازی در مورد آن هستیم.
2. The EU contacted the Saudi authorities to seek clarification of the reasons for this ban.
اتحادیه اروپا با مقامات سعودی تماس گرفت تا علت این ممنوعیت را روشن کند.
...
[مشاهده متن کامل]

3. The articles also consider how we can personally benefit from these clarifications.
در مقالات همچنین در نظر گرفته شده است که چگونه شخصاً می توانیم از این توضیحات بهره مند شویم.
4. The principle that the logical clarification of thoughts can be achieved only by analysis of the logical form of philosophical propositions.
این اصل که روشن سازی منطقی افکار تنها با تجزیه و تحلیل شکل منطقی گزاره های فلسفی حاصل می شود.
5. Third, an 11 page section of endnotes is included to explain abbreviations or items in the text that require further clarification.
سوم ، یک قسمت 11 صفحه ای از یادداشت های پایانی برای توضیح اختصارات یا مواردی در متن وجود دارد که نیاز به توضیحات بیشتر دارند.
6. If we do decide to seek further clarification, then we will do so without identifying you in any shape or form whatsoever.
اگر تصمیم گرفتیم که به دنبال توضیحات بیشتر باشیم ، این کار را بدون شناسایی شما در هر شکل و فرم انجام خواهیم داد.
Clarification= شفاف سازی، توضیحات واضح و روشن، روشن سازی ، زلال سازی
معانی دیگر>>>>>تصفیه سازی، پالایش،
چهره واقعی چیزی را نشان دادن جهت شفاف سازی >>>مثال↓↓↓↓↓↓
Why was clarification of justice needed in the first century C. E. ?
چرا نشان دادن چهره واقعی عدالت در قرن اول قبل از میلاد ضروری بود؟
معنای دیگر>>>>تبیین>> مثال↓↓↓↓↓↓
You have noted the clarification of Bible truths and have witnessed the progressive refinement of the visible part of God’s organization.
شما به تبیین حقایق کتاب مقدس اشاره کرده اید و شاهد اصلاح تدریجی قسمت قابل مشاهده شیوه اداره سازمان زمینی خدا بوده اید.

پاکسازی

زلال سازی
تفسیر، شرح، تشریح
تبیین
توضیح
حوضچه
روشنگری
شفاف سازی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس