clap

/ˈklæp//klæp/

معنی: صدای ناگهانی، ترق تراق، کف زدن، صدای دست زدن
معانی دیگر: دو دست را به هم زدن، دست زدن، کف زنی، (به علامت تشویق یا محبت) با دست به شانه یا پشت کسی زدن، با سرعت انجام دادن، (با عجله) سر هم بندی کردن، صدای کف زدن، هر صدایی مشابه آن، صدای بلند و ناگهانی، ترق، تقه، ضربه با کف دست، (نادر) تحسین و هلهله کردن، (خودمانی - با the) سوزاک

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: claps, clapping, clapped
(1) تعریف: to strike (one's open hands) together to make a sharp sound, esp. repeatedly, as an expression of approval or agreement.
مترادف: applaud

(2) تعریف: to forcefully strike (the flat surface of an object) against another object or flat surface, making a sharp, short sound.
مترادف: bang, slam
مشابه: cast, dash, fold, hurl, shove, thrust

- He clapped his book shut.
[ترجمه پارسا تقوی] ان اقا در گذشته کتایش را با صدای ناگهانی ای بست.
|
[ترجمه گوگل] کتابش را بست
[ترجمه ترگمان] کتابش را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She clapped her briefcase on the table.
[ترجمه گوگل] کیفش را روی میز کوبید
[ترجمه ترگمان] کیفش را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to strike (a person) lightly or sportively with an open hand, as a gesture of greeting or approval.
مترادف: slap
مشابه: cuff, pat, rap, smack, strike, swat, thump, thwack, whack

(4) تعریف: to applaud (something) by clapping the hands together repeatedly.
مترادف: applaud
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to strike one's open hands together repeatedly; applaud.
مترادف: applaud

(2) تعریف: to make a sharp, short sound, as that made by two flat-surfaced objects striking together.
مشابه: bang, clatter, crack, flap, snap, strike, thump

(3) تعریف: to move while making a clapping sound.
مترادف: thump
مشابه: clank, clatter, pound

- The booted man clapped across the wooden dance floor.
[ترجمه گوگل] مرد چکمه پوش روی زمین رقص چوبی دست زد
[ترجمه ترگمان] مرد booted کف سالن رقص را کف زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of clapping.
مشابه: applause

(2) تعریف: the sound made by clapping.
مترادف: applause
مشابه: clatter, peal, thunder

(3) تعریف: a forceful, open-handed slap or blow.
مترادف: cuff, slap, swat
مشابه: blow, box, clip, pat, slam, smack, tap, whack

(4) تعریف: a sudden, loud, explosive sound.
مترادف: bang, crack, slap
مشابه: burst, report, slam

- a clap of thunder
[ترجمه گوگل] یک کف زدن رعد و برق
[ترجمه ترگمان] صدای رعد به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. clap eyes on
(عامیانه) دیدن،نگاه سریع کردن

2. a clap of thunder
صدای ترق ترق تندر

3. at a clap
1- فورا،بلافاصله 2- با هم،متفقا،در آن واحد

4. in a clap
فورا،در یک لحظه،در یک چشم برهم زدن

5. the guard gave him a clap in the ribs with his stick
مستحفظ با چوبدستی خود ضربه ای به پهلوی او زد.

6. You cannot clap with one hand.
[ترجمه vampire] شما نمیتوانید با یک دست کف بزنید
|
[ترجمه armin] شما نمی توانید با یک دست ، دست بزنید
|
[ترجمه Thunder] تو نمیتونی با یه دست کف بزنی
|
[ترجمه رها] یک دست صدا ندارد.
|
[ترجمه You] شما نمی توانید دست بزنید با یک دست
|
[ترجمه رژینا] یک دست صدا ندارد
|
[ترجمه Melina] تو نمیتونی با یک دست دست برنی
|
[ترجمه ۰۰۰۰] شما ( تو ) نمیتونی با یک دست کف ( دست ) بزنی
|
[ترجمه شما] یک دست صدا نداره
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید با یک دست کف بزنید
[ترجمه ترگمان] نمیتونی با یه دست دست بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A swift clap of thunder woke me.
[ترجمه گوگل]یک کف زدن سریع رعد مرا از خواب بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]غرش رعد مرا از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's a good singer. Let's clap her on.
[ترجمه عسل] او خواننده ی خوبی است. بیایید برایش دست بزنیم
|
[ترجمه زهرا پرویزی] او یک خواننده ی بسیار خوبی است. بیااید براش دست بزنیم.
|
[ترجمه پرهام] او خواننده ی خوب است بیایید برایش دست بزنیم
|
[ترجمه You] اون یه خواننده ی خوبه بیاین براش دست بزنیم
|
[ترجمه گوگل]او خواننده خوبی است بیایید به او دست بزنیم
[ترجمه ترگمان]خواننده خوبی است بیاین بهش دست بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A big clap for our last contestant!
[ترجمه آرش] یک کف بلند به افتخار آخرین شرکت کننده
|
[ترجمه گوگل]یک کف زدن بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما!
[ترجمه ترگمان]یه دست بزرگ برای آخرین شرکت کننده ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let's give the children a big clap.
[ترجمه You] بیاید برای بچه ها یه دست خوب بزنیم
|
[ترجمه Armita] بیایید برای بچه ها یک دسته بزرگ بزنیم
|
[ترجمه گوگل]بیایید به بچه ها یک کف بزنیم
[ترجمه ترگمان]بیاید به بچه ها دست بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A clap of thunder exploded overhead.
[ترجمه گوگل]صدای رعد و برق بالای سر منفجر شد
[ترجمه ترگمان]غرش رعد در فضا پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A clap of thunder wakes the hills.
[ترجمه گوگل]یک دست رعد و برق تپه ها را بیدار می کند
[ترجمه ترگمان]رعد و برق تپه ها را بیدار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let's give a big clap to/for our winning contestant!
[ترجمه gh] بیایید برای برنده مسابقه دست بلندی بزنیم
|
[ترجمه گوگل]بیایید برای شرکت کننده برنده خود یک کف بزنیم!
[ترجمه ترگمان]بیاید برای مسابقه برنده مسابقه دست و پا بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Clap up, gentlemen, Jackson deserves our applause.
[ترجمه گوگل]دست بزنید، آقایان، جکسون شایسته تشویق ماست
[ترجمه ترگمان]سوزاک، آقایون جکسون لیاقت تشویق ما رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Clap your hands to keep time .
[ترجمه گوگل]برای نگه داشتن زمان دست بزنید
[ترجمه ترگمان]دستاتو ببر تا زمان را حفظ کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صدای ناگهانی (اسم)
clap

ترق تراق (اسم)
clap

کف زدن (فعل)
applaud, clap

صدای دست زدن (فعل)
clap

تخصصی

[زمین شناسی] جلای صخره ها،سنگها ،پاره سنگ ها

انگلیسی به انگلیسی

• sudden loud noise, bang; applause; act of applauding; gonorrhea (slang)
clap hands, applaud; make a loud noise; send quickly, do quickly
when you clap, you hit your hands together to express appreciation or attract attention. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. he called them to order with a clap of his hands.
if you clap an object or your hand onto something, you put it there quickly and firmly.
if you clap someone on the back or shoulder, you hit them with your hand in a friendly way.
a clap of thunder is a sudden loud noise of thunder; a literary use.

پیشنهاد کاربران

خیلی خری
دست زدن , کف ( مرتب ) ؛ گذاشتن ( دست ) ؛ غرش ( رعد و برق )
# The audience clapped and cheered when she stood up to speak
# Let's give a big clap to our winning contestant
# She clapped her hand over her mouth to try to stop herself from laughing
...
[مشاهده متن کامل]

# He clapped his daughter on the back and told her how proud of her he was
# There was a clap of thunder and then it started to pour with rain

بیماری مقاربتی
�sexually transmitted disease
Sudden sound
بشکن زدن
دست زدن
( Verb )
put your hands toghether quickly to
make a loud sound
دست زدن
معنی :put your hands together quickly to make a lound sound
معنی فارسی :دست زدن ، کف زدن
جمله :They all clap him at frist party
معنی :آنها دست زدن برای او در اولین جشن.
دست زدن
Put your hands together quickly to Make a loud noise
دست زدن. . . . کف زدن. . . . کف زنی. . . .
دو دست را به هم زدن
دست زدن
پاره سگ

معنی اصلی یعنی دست زدن . . . .
اما معنی دیگری هم دارد که میشود :سرهم بندی کردن

put your hands toghether quickly to make a loud sound
دست زدن , بشکن زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس