clannish

/ˈklæˌnɪʃ//ˈklænɪʃ/

معنی: دارای تعصب قبیلهای
معانی دیگر: مشتاق رفت و آمد فقط با خاندان یا ایل خود، خاندانگرای، ایل گرای، وابسته به قبیله یا طایفه، دودمانی، ایلیاتی، پیوستگی ایلی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: clannishly (adv.), clannishness (n.)
(1) تعریف: tending to associate closely with persons similar to oneself, to the exclusion of others.
مشابه: aloof, cliquey, distant, exclusive, haughty, insular, sectarian, snooty

(2) تعریف: characteristic of a clan.
مترادف: familial
مشابه: ethnic, fraternal, tribal

جمله های نمونه

1. they are so clannish that they invited none but their own family to the wedding
آن قدر طایفه پرست هستند که جز اعضای ایل و تبار خود هیچکس را به عروسی دعوت نکردند.

2. They were a clannish lot, not given to welcoming strangers.
[ترجمه گوگل]آنها گروهی قبیله ای بودند و به استقبال غریبه ها نمی رفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار clannish بودند و به غریبه ها خوشامد نمی گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The atmosphere is subdued and clannish, like the aura inside an exclusive club.
[ترجمه گوگل]جو آرام و قبیله ای است، مانند هاله درون یک باشگاه انحصاری
[ترجمه ترگمان]جو همچون هاله درون یک باشگاه منحصر به فرد، رام و clannish است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But the main clefts are chronological and clannish rather than ideological.
[ترجمه گوگل]اما شکاف های اصلی به جای ایدئولوژیک، زمانی و قبیله ای هستند
[ترجمه ترگمان]اما the اصلی از نظر زمان و clannish هستند تا ایدئولوژیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nation, religion, clannish, estate is the social natural resources with important country.
[ترجمه گوگل]ملت، مذهب، طایفه، دارایی منابع طبیعی اجتماعی با کشور مهم است
[ترجمه ترگمان]ملت، مذهب، clannish، ملک، منابع طبیعی اجتماعی با کشور مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Farming the development of agrarian economy and clannish society, let familial relative status become tremendous productivity, push Chinese industrialization quickly to the climax.
[ترجمه گوگل]کشاورزی توسعه اقتصاد کشاورزی و جامعه قبیله ای، اجازه دهید وضعیت نسبی خانوادگی به بهره وری فوق العاده تبدیل شود، صنعتی شدن چین را به سرعت به اوج برساند
[ترجمه ترگمان]کشاورزی با توسعه اقتصاد کشاورزی و clannish، اجازه دهید وضعیت نسبی خانوادگی به بهره وری عظیمی تبدیل شود، به سرعت صنعتی سازی چین را به سمت اوج سوق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And let's look at clannish practices.
[ترجمه گوگل]و بیایید به شیوه های قبیله ای نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]و بیایید به دنبال یک clannish باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even by clannish Japan's standards, the island seems a friendly, close - knit place.
[ترجمه گوگل]حتی با استانداردهای قبیله ای ژاپن، این جزیره مکانی دوستانه و نزدیک به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]حتی با پیروی از استانداردهای clannish ژاپن، این جزیره مکانی دوستانه و دوستانه به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the clannish politics of Chinese villages, his victory was a clear stamp of popular support for his late relative.
[ترجمه گوگل]در سیاست قبیله ای روستاهای چین، پیروزی او مهر آشکاری از حمایت مردمی از خویشاوند فقیدش بود
[ترجمه ترگمان]از نظر سیاسی و سیاسی روستاهای چین، پیروزی وی نشان آشکاری از حمایت مردمی نسبت به خویشاوند مرحوم خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The town had settled to being itself again, sleepy, clannish, introverted.
[ترجمه گوگل]شهر دوباره به خود بودن، خواب‌آلود، قبیله‌ای، درون‌گرا رضایت داده بود
[ترجمه ترگمان]شهر دوباره به خود آمده بود و دوباره خود را از دست داده بود، خواب آلود و clannish
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sanctity of traditional ownership and lineage are hoisted like clannish flags.
[ترجمه گوگل]قداست مالکیت سنتی و نسب مانند پرچم های طایفه ای برافراشته می شود
[ترجمه ترگمان]تقدس مالکیت سنتی و دودمان مانند clannish پرچم برافراشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Of course you know to begin with that the Kane family is very clannish.
[ترجمه گوگل]البته برای شروع می دانید که خانواده کین بسیار قبیله ای هستند
[ترجمه ترگمان]البته می دانید که خانواده کین بسیار clannish است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The incentive mechanism is adjusted by the family according to how much they trust in the manager, and different mechanism results in different governance patterns of clannish enterprises.
[ترجمه گوگل]مکانیسم تشویقی توسط خانواده با توجه به میزان اعتماد آنها به مدیر تنظیم می شود و سازوکارهای مختلف منجر به الگوهای مختلف حکمرانی بنگاه های قبیله ای می شود
[ترجمه ترگمان]مکانیزم تشویقی با خانواده تطبیق داده می شود با توجه به اینکه چقدر به مدیر اعتماد دارند، و مکانیسم متفاوتی در الگوهای حکومتی مختلف از clannish تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The French also like jokes about the Corsicans, Corsica is a French island where people have a reputation for being lazy, vengeful and clannish.
[ترجمه گوگل]فرانسوی‌ها همچنین جوک‌هایی در مورد کورسیکی‌ها دوست دارند، کورس یک جزیره فرانسوی است که در آن مردم به تنبل، انتقام‌جو و قبیله‌ای شهرت دارند
[ترجمه ترگمان]فرانسوی ها همچنین از جوک ها درباره Corsicans، جزیره کرس جزیره ای فرانسوی هستند که در آن مردم به خاطر تنبل بودن، vengeful و clannish شهرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارای تعصب قبیله ای (صفت)
clannish

انگلیسی به انگلیسی

• of a clan; tribal, communal; cliquish

پیشنهاد کاربران

بپرس