clairvoyantly

جمله های نمونه

1. he discussed the country's problems clairvoyantly
او روشن بینانه مسایل کشور را مطرح کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• in a clairvoyant manner, through extrasensory perception

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : clairvoyance / clairvoyant
✅️ صفت ( adjective ) : clairvoyant
✅️ قید ( adverb ) : clairvoyantly

بپرس