clack

/ˈklæk//klæk/

معنی: تق تق
معانی دیگر: صدای به هم خوردن دو چیز سخت، صدای تیز و ناگهانی، تق، تلق، تق کردن، تلق تلق کردن، تند و احمقانه حرف زدن، وراجی کردن، اسبابی که چنین صدایی را ایجاد کند، حرف خودمانی، گپ، صدای بهم خوردن دوتخته یا چیز دیگر

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clacks, clacking, clacked
(1) تعریف: to make a short, sharp sound or sounds such as are made by striking two hard objects together.

(2) تعریف: to speak rapidly or incessantly, esp. of unimportant matters; chatter.
مشابه: chatter

(3) تعریف: to cluck or cackle in the manner of a hen.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to say with a clacking sound.

- He clacked his instructions.
[ترجمه گوگل] او دستورات خود را با صدای بلند انجام داد
[ترجمه ترگمان] به بیت از دستورها او با صدای بلند گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to make a clacking sound.
مشابه: snap

- She clacked the door shut.
[ترجمه گوگل] او در را به شدت بست
[ترجمه ترگمان] در را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: clacker (n.)
(1) تعریف: the sound of a clack.
مشابه: click

- the clack of a typewriter
[ترجمه گوگل] صدای یک ماشین تحریر
[ترجمه ترگمان] صدای تق تق ماشین تحریر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that emits clacking sounds.

(3) تعریف: rapid, prolonged, or unimportant talk; chatter.

جمله های نمونه

1. the clack of my sister's high heels
صدای تلق تلق کفش های پاشنه بلند خواهرم

2. I heard the typewriter clacking in the next office.
[ترجمه گوگل]صدای تق تق صدای ماشین تحریر را در دفتر بعدی شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای ماشین تحریر را در دفتر بعدی شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He could hear the clack of high heels walking past in the corridor.
[ترجمه گوگل]صدای تق تق در راهرو را می شنید
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد پاشنه های بلندش در راهرو شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The windshield wipers clacked back and forth.
[ترجمه گوگل]برف پاک کن های شیشه جلو و عقب ترق می زد
[ترجمه ترگمان]The های شیشه جلو و جلو حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her typewriter clacked noisily as she typed out the letter.
[ترجمه گوگل]وقتی نامه را تایپ می کرد، ماشین تحریر او با صدای بلندی به صدا درآمد
[ترجمه ترگمان]وقتی نامه را تایپ کرد صدای تلق تلق تلق تلق تلق تولوق کنان گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The old woman will clack for a long time when she meets her neighbours.
[ترجمه گوگل]پیرزن وقتی با همسایه‌هایش ملاقات می‌کند، برای مدت‌های طولانی غر می‌زند
[ترجمه ترگمان]پیرزن وقتی با همسایگانش ملاقات می کند، برای مدتی طولانی صدای سوت خواهد شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He clacked the cup against the saucer.
[ترجمه گوگل]فنجان را به نعلبکی کوبید
[ترجمه ترگمان]او فنجان را به نعلبکی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her heels clacked on the marble floor.
[ترجمه گوگل]پاشنه هایش روی زمین مرمر ترق می زد
[ترجمه ترگمان]صدای clacked از کف مرمر به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She clacked out the secret.
[ترجمه گوگل]راز را فاش کرد
[ترجمه ترگمان]او راز را به صدا در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The engine stopped its fretful clacking and began to bellow with satisfaction as the air became stronger.
[ترجمه گوگل]موتور صدای تق تق خشمگین خود را متوقف کرد و با قوی تر شدن هوا شروع به دمیدن با رضایت کرد
[ترجمه ترگمان]موتور خاموش شد و همچنان که هوا قوی تر می شد، با خوشحالی نعره می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His knee jerked up and down to the clacking of the metronome on the piano lid.
[ترجمه گوگل]زانویش با صدای تق تق روی درب پیانو بالا و پایین شد
[ترجمه ترگمان]زانویش به تق تق تق of در جعبه پیانو ضربه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The keys clacked as she typed.
[ترجمه گوگل]هنگام تایپ کردن او کلیدها به صدا درآمدند
[ترجمه ترگمان]کلیدها وقتی که او تایپ می کرد، صدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stop clacking your pencils!
[ترجمه گوگل]ترق زدن مدادهایتان را متوقف کنید!
[ترجمه ترگمان] pencils رو خاموش نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her long fingernails clacked against the rim of a champagne glass.
[ترجمه گوگل]ناخن‌های بلندش به لبه‌ی لیوان شامپاین می‌خورد
[ترجمه ترگمان]ناخن های بلندش در لبه یک لیوان شامپاین سر می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تق تق (اسم)
crack, brattle, rattle, clack

انگلیسی به انگلیسی

• sound of clacking, sharp striking sound; chatter, babble
make a quick sharp sound; chatter, babble
a clack is a short loud noise made by two hard objects hitting against each other, for example objects made of wood.
if you clack something or if it clacks, it makes a short loud noise.

پیشنهاد کاربران

A term for the throat. Often used in Yorkshire.
"Got something stuck in me clack!"

بپرس