اسم ( noun )
• (1) تعریف: an advanced state of development of a society as judged by such things as having a complex system of government and laws, use of a written language, and the keeping of written records.
- Fertile land and an abundant water supply were what made civilization possible in the region.
[ترجمه گوگل] زمین حاصلخیز و منبع آب فراوان چیزی بود که تمدن را در این منطقه ممکن کرد
[ترجمه ترگمان] سرزمین حاصلخیز و تامین آب فراوان، چیزی بود که تمدن را در منطقه امکان پذیر می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرزمین حاصلخیز و تامین آب فراوان، چیزی بود که تمدن را در منطقه امکان پذیر می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the culture and achievements characteristic of a society that has reached such a level of development.
• مترادف: culture
• مشابه: customs, folkway, lifestyle, mores
• مترادف: culture
• مشابه: customs, folkway, lifestyle, mores
- We studied the ancient civilizations of China.
[ترجمه گوگل] ما تمدن های باستانی چین را مطالعه کردیم
[ترجمه ترگمان] ما تمدن های باستانی چین را مطالعه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما تمدن های باستانی چین را مطالعه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any society and its culture at a particular time or over a span of time.
• مشابه: culture, society
• مشابه: culture, society
- American civilization changed immensely as a result of these technological innovations.
[ترجمه گوگل] تمدن آمریکا در نتیجه این نوآوری های تکنولوژیکی به شدت تغییر کرد
[ترجمه ترگمان] تمدن آمریکا در نتیجه این نوآوری های تکنولوژیکی به شدت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمدن آمریکا در نتیجه این نوآوری های تکنولوژیکی به شدت تغییر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the process of civilizing or becoming civilized.
• مترادف: acculturation, development
• مشابه: cultivation, refinement, sophistication
• مترادف: acculturation, development
• مشابه: cultivation, refinement, sophistication
- Civilization was a slow process in the colder climates.
[ترجمه گوگل] تمدن در آب و هوای سردتر روندی کند بود
[ترجمه ترگمان] تمدن فرآیند کند در آب و هوای سردتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمدن فرآیند کند در آب و هوای سردتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a place offering human society and modern convenience, as opposed to the wilderness.
• مشابه: culture, development, society
• مشابه: culture, development, society
- After spending months in the Arctic, they were ready to return to civilization.
[ترجمه گوگل] پس از گذراندن ماه ها در قطب شمال، آنها آماده بازگشت به تمدن شدند
[ترجمه ترگمان] بعد از گذراندن چند ماه در قطب شمال، آن ها آماده بازگشت به تمدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از گذراندن چند ماه در قطب شمال، آن ها آماده بازگشت به تمدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: refinement in intellectual and cultural matters.
• مترادف: cultivation, culture, sophistication
• مشابه: accomplishment, education, polish, refinement, taste, urbanity
• مترادف: cultivation, culture, sophistication
• مشابه: accomplishment, education, polish, refinement, taste, urbanity
- She was now moving in high social circles and considered herself a woman of civilization.
[ترجمه گوگل] او اکنون در محافل اجتماعی بالا حرکت می کرد و خود را زنی با تمدن می دانست
[ترجمه ترگمان] اکنون در محافل اجتماعی بالا می رفت و خود را زن تمدن می پنداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اکنون در محافل اجتماعی بالا می رفت و خود را زن تمدن می پنداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید