صفت ( adjective )
مشتقات: civilly (adv.)
مشتقات: civilly (adv.)
• (1) تعریف: of or concerning citizens or the general population.
• مترادف: civic, civilian
• مشابه: communal, municipal, public
• مترادف: civic, civilian
• مشابه: communal, municipal, public
- It is against one's civil rights to be barred from voting.
[ترجمه گوگل] ممانعت از رای دادن بر خلاف حقوق شهروندی است
[ترجمه ترگمان] این لایحه علیه یک حقوق مدنی است که از رای دادن منع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این لایحه علیه یک حقوق مدنی است که از رای دادن منع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Serving on a jury is a civil duty.
[ترجمه گوگل] عضویت در هیئت منصفه یک وظیفه مدنی است
[ترجمه ترگمان] پذیرایی از هیات منصفه یک وظیفه مدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پذیرایی از هیات منصفه یک وظیفه مدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In a civil war, citizens of the same country take sides and fight against each other.
[ترجمه گوگل] در یک جنگ داخلی، شهروندان یک کشور طرف می گیرند و علیه یکدیگر می جنگند
[ترجمه ترگمان] در یک جنگ داخلی، شهروندان همان کشور به یکدیگر حمله می کنند و علیه یکدیگر مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در یک جنگ داخلی، شهروندان همان کشور به یکدیگر حمله می کنند و علیه یکدیگر مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or concerning the daily activities of citizens as distinguished from those of the church or the military.
• مترادف: civic, civilian
• متضاد: military, religious
• مشابه: lay, nonmilitary, public, secular
• مترادف: civic, civilian
• متضاد: military, religious
• مشابه: lay, nonmilitary, public, secular
- My parents were married in a civil ceremony at the courthouse.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم طی یک مراسم مدنی در دادگاه ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم توی یه مراسم رسمی توی دادگاه ازدواج کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم توی یه مراسم رسمی توی دادگاه ازدواج کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: observing socially acceptable standards of politeness and courtesy.
• مترادف: courteous, polite, well-mannered
• متضاد: audacious, rude, uncivil
• مشابه: civilized, cordial, decorous, deferential, genteel, gracious, proper, respectful
• مترادف: courteous, polite, well-mannered
• متضاد: audacious, rude, uncivil
• مشابه: civilized, cordial, decorous, deferential, genteel, gracious, proper, respectful
- She was furious, but she behaved in a civil manner towards her unwelcome guest.
[ترجمه گوگل] او عصبانی بود، اما رفتاری مدنی با مهمان ناخوانده خود داشت
[ترجمه ترگمان] او عصبانی بود، اما رفتارش با مهمان ناخوانده او رفتاری مودبانه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او عصبانی بود، اما رفتارش با مهمان ناخوانده او رفتاری مودبانه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After their bitter dispute over the property line, the neighbors were barely civil to each other.
[ترجمه گوگل] پس از اختلافات تلخ آنها بر سر خط املاک، همسایه ها به سختی نسبت به یکدیگر متمدن بودند
[ترجمه ترگمان] بعد از مشاجره تلخ خود بر سر خط ملک، همسایگان به سختی با هم برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از مشاجره تلخ خود بر سر خط ملک، همسایگان به سختی با هم برخورد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of or with respect to social order; civilized.
• مترادف: civilized, orderly
• مشابه: cultivated, cultured
• مترادف: civilized, orderly
• مشابه: cultivated, cultured
- The rule of law is respected in a civil society.
[ترجمه نرگس] قواعد قانون در یک جامعه مدنی مورد احترام است|
[ترجمه گوگل] حاکمیت قانون در جامعه مدنی محترم است[ترجمه ترگمان] قانون قانون در جامعه مدنی مورد احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید