civic

/ˈsɪvɪk//ˈsɪvɪk/

معنی: شهری، مدنی، اجتماعی
معانی دیگر: وابسته به شهر و شهروندان و شهر زیستی، شاروندگان، کشوری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: civically (adv.)
(1) تعریف: of or concerning a city; municipal.
مترادف: metropolitan, municipal, urban

- Paying taxes is a civic duty.
[ترجمه گوگل] پرداخت مالیات یک وظیفه مدنی است
[ترجمه ترگمان] پرداخت مالیات یک وظیفه مدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to citizens or citizenship.
مترادف: civil
مشابه: communal, public, societal

- Do you know your civic rights and responsibilities?
[ترجمه گوگل] آیا از حقوق و وظایف شهروندی خود اطلاع دارید؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما حقوق و مسئولیت های مدنی خود را می دانید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. civic responsibility
حس مسئولیت نسبت به شهر (خود)

2. one of our oldest civic leaders
یکی از پیرترین شهر سالاران (ریش سفیدان شهر) ما

3. It's almost ten miles from here to the civic center.
[ترجمه گوگل]از اینجا تا مرکز مدنی تقریباً ده مایل راه است
[ترجمه ترگمان]تقریبا ده مایل از اینجا تا مرکز شهر فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Prime Minister met many civic leaders, including the mayor and the leaders of the immigrant communities.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر با بسیاری از رهبران مدنی از جمله شهردار و رهبران جوامع مهاجر دیدار کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر بسیاری از رهبران مدنی از جمله شهردار و رهبران جوامع مهاجر را ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is your civic duty to vote in the local elections.
[ترجمه گوگل]این وظیفه مدنی شماست که در انتخابات محلی رای دهید
[ترجمه ترگمان]این وظیفه مدنی شماست که در انتخابات محلی رای دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The mayor has tried to foster civic pride by having a new public library built in the city.
[ترجمه گوگل]شهردار سعی کرده است با ساخت یک کتابخانه عمومی جدید در شهر غرور مدنی را تقویت کند
[ترجمه ترگمان]شهردار تلاش کرده است که با داشتن یک کتابخانه عمومی جدید در شهر، غرور مدنی را پرورش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The village hall is given over to civic functions and meetings.
[ترجمه گوگل]تالار دهکده به کارکردهای مدنی و جلسات واگذار شده است
[ترجمه ترگمان]تالار روستا به وظایف و جلسات مدنی سپرده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Civic Movement could be the nucleus of a centrist party of the future.
[ترجمه گوگل]جنبش مدنی می تواند هسته یک حزب میانه رو در آینده باشد
[ترجمه ترگمان]جنبش مدنی می تواند هسته یک حزب میانه رو در آینده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The occasion was marked by a civic reception .
[ترجمه گوگل]این مناسبت با استقبال مردمی همراه بود
[ترجمه ترگمان]این موقعیت را یک مراسم ملی در نظر گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I feel it is my civic duty to vote.
[ترجمه گوگل]احساس می کنم رای دادن وظیفه مدنی من است
[ترجمه ترگمان] حس می کنم وظیفه شهروندی منه که رای بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The civic leaders helped to forward the project.
[ترجمه گوگل]رهبران مدنی به پیشبرد پروژه کمک کردند
[ترجمه ترگمان]رهبران مدنی به پیشبرد این پروژه کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The US President's visit was the most important civic event of the year.
[ترجمه گوگل]سفر رئیس جمهور آمریکا مهم ترین رویداد مدنی سال بود
[ترجمه ترگمان]دیدار رئیس جمهور ایالات متحده مهم ترین رویداد مدنی سال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The civic visitors were given an extensive tour of the showroom, factory, visitor centre and museum.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان مدنی بازدید گسترده ای از نمایشگاه، کارخانه، مرکز بازدیدکنندگان و موزه داشتند
[ترجمه ترگمان]بازدید کنندگان مدنی به یک تور گسترده از نمایشگاه، کارخانه، مرکز بازدید کننده و موزه داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At a civic reception that evening Chapman announced that the club would not be satisfied until it had won the League Championship.
[ترجمه گوگل]در یک پذیرایی مدنی آن شب، چپمن اعلام کرد که باشگاه تا زمانی که قهرمانی لیگ را نبرد، راضی نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]در ضیافتی مدنی که عصر چاپ شد، چاپمن اعلام کرد که این باشگاه تا زمانی که برنده مسابقات قهرمانی لیگ شد راضی نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Municipal marketing and civic entrepreneurship were responsibilities now lodged firmly in the public domain.
[ترجمه گوگل]بازاریابی شهری و کارآفرینی مدنی مسئولیت‌هایی بودند که اکنون به طور محکم در حوزه عمومی قرار دارند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، بازاریابی داخلی و کارآفرینی مدنی مسئولیت هایی دارند که به طور محکم در حوزه عمومی جای گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شهری (صفت)
urban, civic, municipal

مدنی (صفت)
urban, civic, civil

اجتماعی (صفت)
collective, social, ecclesiastic, public, civic, republican, social-minded

تخصصی

[حقوق] مربوط به شهروند (یا به شهروندی)

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to citizenship; pertaining to citizens; pertaining to a city
civic means having an official status in a town, or relating to the town you live in.

پیشنهاد کاربران

1. شهری. ( مربوط به ) شهر 2. شهروندی. ( مربوط به ) شهروندان
مثال:
an elaborate civic ritual
یک مراسم و تشریفات شهری مفصل
Good civic planning means more green space
1. شهری
2. مدنی

بپرس