citizenship

/ˈsɪtəzənˌʃɪp//ˈsɪtɪzənʃɪp/

معنی: تبعیت، شهروندان، ساکنین
معانی دیگر: مدارک شهروندی، شهروندی، تابعیت، مردم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being a citizen.

(2) تعریف: the act or process of fulfilling the obligations and enjoying the rights of a citizen.

جمله های نمونه

1. plural citizenship
تابعیت چند گانه

2. letters of citizenship
مدارک شهروندی

3. in order to obtain british citizenship
برای به دست آوردن شهروندی انگلیس

4. the duties and responsibilities of citizenship
وظایف و مسئولیت های شهروندی

5. the court endued him with full citizenship rights
دادگاه حقوق کامل شهروندی را به او اعطا کرد.

6. We have tried to inculcate a feeling of citizenship in youngsters.
[ترجمه گوگل]ما سعی کرده ایم احساس شهروندی را در جوانان القا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تلاش کرده ایم که احساس شهروندی در جوانان را القا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I have applied for French citizenship.
[ترجمه گوگل]من برای تابعیت فرانسه درخواست داده ام
[ترجمه ترگمان]من برای شهروندی فرانسه درخواست داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Israel offers automatic citizenship to all Jews who want it, whatever colour they are and whichever language they speak.
[ترجمه گوگل]اسرائیل به همه یهودیانی که می خواهند شهروندی خودکار ارائه می دهد، با هر رنگی که باشند و به هر زبانی که صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]اسرائیل برای تمام یهودیان که خواهان آن هستند تابعیت خود را ارائه می دهد، هر رنگی که باشد و هر زبانی که آن ها صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They stripped me of my citizenship and deported me.
[ترجمه گوگل]تابعیتم را سلب کردند و اخراج کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مرا از شهروندی خود محروم کردند و از کشور اخراج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They're going to take my citizenship away.
[ترجمه گوگل]شهروندی من را می گیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند شهروندی مرا بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You will have to renounce citizenship of this country if you apply for citizenship of another.
[ترجمه گوگل]در صورت درخواست تابعیت کشور دیگری، باید تابعیت این کشور را ترک کنید
[ترجمه ترگمان]اگر درخواست شهروندی دیگر را درخواست کنید، باید از تابعیت این کشور چشم پوشی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He holds joint citizenship in Sweden and Peru.
[ترجمه گوگل]او دارای تابعیت مشترک در سوئد و پرو است
[ترجمه ترگمان]او دارای تابعیت مشترک در سوئد و پرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their citizenship in school is very good.
[ترجمه گوگل]شهروندی آنها در مدرسه بسیار خوب است
[ترجمه ترگمان]شهروندی آن ها در مدرسه بسیار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. he is entitled to British citizenship.
[ترجمه گوگل]او حق شهروندی بریتانیا را دارد
[ترجمه ترگمان]او حق شهروندی بریتانیا را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

شهروندان (اسم)
citizenship, citizenry

ساکنین (اسم)
citizenship, citizenry, citizens

تخصصی

[حقوق] شهروندی

انگلیسی به انگلیسی

• condition of being a member of a country
if you have citizenship of a country, you are legally accepted as belonging to it.

پیشنهاد کاربران

۱. تابعیت ۲. شهروندی
مثال:
the duties and responsibilities of citizenship.
وظایف و مسئولیتهای شهروندی
از دیگر معانی ش می تونه درسی مربوط به اجتماع باشه که توش نحوه رفتار و هنجار های جامعه ی دموکرات رو در این درس آموزش میدن
کیفیت پاسخ فرد به عضویت در یک جامعه
The students are learning the value of good citizenship
رفتار شهروندی، رفتار به عنوان یک شهروند
the position or status of being a citizen of a particular country
شهروند یا حق شهروندی
مثال :
. He was granted Canadian citizenship
شهروندی کانادا بهش اعطا شد یا داده شد .
@لَنگویچ

شهروند وظیفه شناس بودن

بپرس