citizen

/ˈsɪtəzən//ˈsɪtɪzən/

معنی: تابع، رعیت، شهروند، تبعه یک کشور
معانی دیگر: (نادر)شهروند (مونث)، تبعه، غیر نظامی، شخصی یا کشوری (در مقابل نظامی یا لشکری)، بومی، بوم زاد، ساکن، (در اصل) ساکن یا بومی شهر (به ویژه اگر آزاد باشد)، شهرزی، شارمند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person belonging by birth or naturalization to a political and geographic entity, esp. a nation. (Cf. alien).
متضاد: alien
مشابه: inhabitant, native, subject

- Her passport shows that she is a U.S. citizen.
[ترجمه Yasna] پاسپورت آن آقا نشان میدهد که شهروند ایالات متحده آمریکا است
|
[ترجمه گوگل] پاسپورت او نشان می دهد که او یک شهروند ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان] گذرنامه او نشان می دهد که او یک شهروند آمریکایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His father emigrated from Russia in 1917 and became a French citizen.
[ترجمه Yasna] پدر آن آقادر سال 1917 از روسیه مهاجرت کرد و به فرانسه رفت و تبدیل به یک شهروند فرانسوی شد
|
[ترجمه گوگل] پدرش در سال 1917 از روسیه مهاجرت کرد و شهروند فرانسه شد
[ترجمه ترگمان] پدرش در سال ۱۹۱۷ از روسیه مهاجرت کرد و به یک شهروند فرانسوی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a resident of a town or city, esp. one entitled to civic privileges such as voting.
مترادف: freeman, voter
مشابه: denizen, inhabitant, native, resident, taxpayer, townsman

- Citizens of this community should band together to combat the problem of crime.
[ترجمه گوگل] شهروندان این جامعه باید برای مبارزه با معضل جرم و جنایت متحد شوند
[ترجمه ترگمان] شهروندان این جامعه باید با هم متحد شوند تا با مشکل جنایت مبارزه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mayor urged all citizens to evacuate the city.
[ترجمه گوگل] شهردار از همه شهروندان خواست تا شهر را تخلیه کنند
[ترجمه ترگمان] شهردار همه شهروندان را بر آن داشت تا شهر را تخلیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As taxpaying citizens, we deserve better road maintenance and sanitation services in this area.
[ترجمه گوگل] به عنوان شهروندان مالیات دهنده، ما شایسته خدمات نگهداری و سرویس بهداشتی بهتر جاده ها در این منطقه هستیم
[ترجمه ترگمان] به عنوان شهروندان taxpaying، ما سزاوار نگهداری جاده های بهتر و خدمات بهداشتی در این زمینه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a citizen army
قشون مرکب از غیرنظامیان

2. every citizen was there
همه ی شهروندان آنجا بودند.

3. a good citizen observes laws
شهروند خوب قانون ها را رعایت می کند.

4. a private citizen
شهروند ناوابسته به دولت

5. a responsible citizen
یک شهروند وظیفه شناس

6. every single citizen
هر نفر شهروند

7. he is a citizen of france
او شهروند فرانسه است.

8. to become a citizen
شهروند شدن،تبعه شدن

9. the legal rights of every citizen
حقوق قانونی هر شهروند

10. Every citizen may claim the protection of the law.
[ترجمه گوگل]هر شهروندی می تواند ادعای حمایت قانون کند
[ترجمه ترگمان]هر شهروند ممکن است ادعای حفاظت از این قانون را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He became a British citizen, thereby gaining the right to vote.
[ترجمه گوگل]او شهروند بریتانیا شد و از این طریق حق رای به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او به یک شهروند انگلیسی تبدیل شد و در نتیجه حق رای دادن را بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He went into TV and got his first break playing opposite Sid James in the series "Citizen James".
[ترجمه گوگل]او وارد تلویزیون شد و اولین استراحت خود را با بازی در مقابل سید جیمز در سریال «همشهری جیمز» به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او به تلویزیون رفت و اولین دستبرد او را در مقابل سید جیمز در سریال \"شهروند جیمز\" آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She became a US citizen.
[ترجمه گوگل]او شهروند ایالات متحده شد
[ترجمه ترگمان]او شهروند ایالات متحده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When did you become a US citizen?
[ترجمه گوگل]چه زمانی شهروند آمریکا شدید؟
[ترجمه ترگمان]کی به یک شهروند آمریکایی تبدیل شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He became a citizen in 197 thereby gaining the right to vote.
[ترجمه گوگل]او در سال 197 شهروندی شد و بدین ترتیب حق رای به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او در ۱۹۷ نفر شهروند شد در نتیجه حق رای بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I don't appreciate being treated like a second-class citizen.
[ترجمه گوگل]من قدردانی نمی کنم که مانند یک شهروند درجه دو با من رفتار شود
[ترجمه ترگمان]از اینکه مثل یه شهروند درجه دو باه ام رفتار کنی خوشم نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A citizen must not be relieved from fulfilling the fundamental duties of citizens.
[ترجمه گوگل]یک شهروند نباید از انجام وظایف اساسی شهروندان رهایی یابد
[ترجمه ترگمان]یک شهروند نباید از برآورده کردن وظایف اصلی شهروندان معاف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She is a prominent citizen of the town.
[ترجمه گوگل]او یکی از شهروندان برجسته شهر است
[ترجمه ترگمان]او یک شهروند برجسته شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تابع (اسم)
submission, accessory, subsidiary, subordinate, function, citizen, sub, follower, suffragan, apanage, appanage, subaltern, sequela, servitor, subdominant

رعیت (اسم)
citizen, peasant, bondman, vassal, cotter, cottar, helot, villein

شهروند (اسم)
citizen, national

تبعه یک کشور (اسم)
citizen

تخصصی

[عمران و معماری] شهری
[حقوق] شهروند

انگلیسی به انگلیسی

• native of a country; resident, one who lives in a city or town; person who is not a soldier, civilian
if someone is a citizen of a country, they are legally accepted as belonging to that country.
the citizens of a town are the people who live there.
see also senior citizen.

پیشنهاد کاربران

شهروند
مثال: All citizens have the right to vote.
همه شهروندان حق رأی دارند.
citizen: شهروند
A person who was born in a particular country and has certain rights or has been given certain rights because of having lived there
شخصی که در کشور خاصی به دنیا آمده و دارای حقوق خاصی است یا به دلیل زندگی در آنجا حقوق خاصی به او داده شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

تبعه یک کشور.
Nabokov was a Russian, then had British citizenship, and then became an American citizen.
A large part of our job is to educate citizens about their rights.
Old people have been treated like second - class citizens.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/citizen
شهروند
those people who lives in the city

بپرس