circumstantial

/ˌsərkəmˈstænt͡ʃl̩//ˌsɜːkəmˈstænʃl̩/

معنی: تصادفی، ضمنی، مربوط به موقعیت
معانی دیگر: جزئی، فرعی، پر جزئیات، کامل، وابسته به وضعیت و شرایط، پیش آیندی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: circumstantially (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or depending on circumstances.

(2) تعریف: relevant but not essential; incidental.
مترادف: incidental, nonessential, secondary
متضاد: essential, solid
مشابه: adventitious, extraneous, provisional

- The lawyer said that the evidence was only circumstantial and not adequate to convict the suspect.
[ترجمه شان] وکیل گفت که شواهد ( علیه موکل او ) بر اساس حدس و گمان واثبات نشده است و برای محکومیت مظنون ، کافی نیست.
|
[ترجمه گوگل] وکیل دادگستری گفت که شواهد و مدارک فقط به صورت غیرمستقیم بوده و برای محکوم کردن مظنون کافی نیست
[ترجمه ترگمان] وکیل گفت که شواهد فقط تصادفیه و برای محکوم کردن مظنون کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. circumstantial evidence
شواهد فرعی،اماره

2. he presented more circumstantial evidence than we had expected
او توضیحاتی کاملتر از آنچه انتظار داشتیم به ما داد.

3. The case against McCarthy is based largely on circumstantial evidence.
[ترجمه شان] پرونده علیه "مک کارتی"عمدتا بر اساس شواهد جزیی ( فرعی ) استوار است.
|
[ترجمه گوگل]پرونده علیه مک کارتی عمدتاً مبتنی بر شواهد غیرواقعی است
[ترجمه ترگمان]مورد علیه مک کارتی عمدتا مبتنی بر شواهد ضمنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had compiled a file of largely circumstantial evidence.
[ترجمه گوگل]او پرونده ای از شواهد عمدتاً غیرمستقیم جمع آوری کرده بود
[ترجمه ترگمان]او یک پرونده از شواهد بسیار ضمنی گردآوری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The case against him was largely circumstantial.
[ترجمه گوگل]پرونده علیه او تا حد زیادی شرایطی بود
[ترجمه ترگمان]پرونده بر علیه او بیش از حد تصادفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is only circumstantial evidence against her, so she is unlikely to be convicted.
[ترجمه گوگل]تنها شواهد غیرمستقیم علیه او وجود دارد، بنابراین بعید است که او محکوم شود
[ترجمه ترگمان]تنها شواهد کافی بر علیه وی وجود دارد، بنابراین بعید است که او محکوم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The book includes a long and circumstantial account of Empson's conversation with the Queen.
[ترجمه گوگل]این کتاب شامل روایتی طولانی و غیرمستقیم از گفتگوی امپسون با ملکه است
[ترجمه ترگمان]این کتاب شامل شرح مفصل و مفصل گفتگوی empson با ملکه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The evidence against him was purely circumstantial.
[ترجمه گوگل]شواهد علیه او کاملاً غیرمستقیم بود
[ترجمه ترگمان]شواهد بر ضد او کاملا تصادفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their problems were circumstantial rather than personal.
[ترجمه گوگل]مشکلات آنها به جای اینکه شخصی باشد، شرایطی بود
[ترجمه ترگمان]مشکلات آن ها بیش از مسائل شخصی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a mass of circumstantial evidence linking Watson to the murder.
[ترجمه گوگل]انبوهی از شواهد غیرواقعی وجود داشت که واتسون را به قتل مرتبط می‌کرد
[ترجمه ترگمان]یه سری مدارک تصادفی به قتل \"واتسون\" ربط داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The case against my client rests entirely on circumstantial evidence.
[ترجمه شان] پرونده علیه موکل من ، به طور کامل بر اساس شواهد مبتنی بر حدس و گمان ( به نظر درست، اما ثابت نشده ) است.
|
[ترجمه گوگل]پرونده علیه موکل من کاملاً مبتنی بر شواهد غیرواقعی است
[ترجمه ترگمان]پرونده علیه موکل من کاملا براساس شواهد و شواهد قرار داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Circumstantial evidence suggests that this animal is a significant problem for water voles.
[ترجمه گوگل]شواهد احتمالی حاکی از آن است که این حیوان یک مشکل مهم برای آبریزان است
[ترجمه ترگمان]شواهد حاکی از آن است که این حیوان یک مشکل بزرگ برای تصفیه آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They also provide circumstantial evidence for a close relationship between mind and brain.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین شواهدی را برای رابطه نزدیک بین ذهن و مغز ارائه می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین شواهد کافی برای رابطه نزدیکی بین ذهن و مغز فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The case against Coleman was largely circumstantial, supported by some inconclusive forensic evidence.
[ترجمه گوگل]پرونده علیه کلمن تا حد زیادی شرایطی بود که توسط برخی شواهد پزشکی قانونی غیرقطعی تأیید شد
[ترجمه ترگمان]پرونده ای که بر علیه کلمن مطرح شده بود، عمدتا مبتنی بر موقعیتی بود که از سوی برخی از مدارک دادگاهی ناتمام پشتیبانی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is strong circumstantial evidence for this.
[ترجمه گوگل]شواهد محکمی برای این موضوع وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهد محکمی برای این وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادفی (صفت)
chance, accidental, random, casual, fortuitous, contingent, haphazard, by-the-way, chanceful, circumstantial, temerarious

ضمنی (صفت)
incidental, implicit, oblique, circumstantial, implied, tacit

مربوط به موقعیت (صفت)
circumstantial

انگلیسی به انگلیسی

• depending on circumstance, pertaining to circumstance
circumstantial evidence makes it seem likely that something happened, but does not prove it.

پیشنهاد کاربران

containing information, especially about a crime, that makes you think something is true but does not completely prove it
اثبات نشده
✍ توضیح: Relating to or dependent on specific conditions or details
🔍 مترادف: Conditional
✅ مثال: The circumstantial evidence suggested that he was at the scene, but it wasn't conclusive.
۱. مفصل. مشروح ۲. ضمنی. غیر مستقیم. مبنی بر قرائن
مثال:
The lawyer said that the evidence was only circumstantial and not adequate to convict the suspect.
وکیل گفت که شواهد تنها ضمنی {و مبتنی بر قرائن} است و برای محکوم کردن مظنون کافی نیست.
containing information, especially about a crime, that makes you think something is true but does not completely prove it
حاوی اطلاعاتی، به ویژه در مورد یک جرم، که باعث می شود فکر کنید چیزی درست است، اما آن را به طور کامل ثابت نمی کند، عدم کفایت مدارک جرم، مدارک غیر مستقیم
...
[مشاهده متن کامل]

circumstantial evidence
The case against her was circumstantial
The police had no direct evidence linking the suspect to the crime, but they had several pieces of circumstantial evidence that pointed to his guilt

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/circumstantial• https://poe.com/s/7iAHG3y7Y1UuHkqFvF8s
دوستان اگه بخوایم در رشته حقوق بررسیش کنیم که به شکل circumstantial evidence میاد ، میشه ناکافی ، غیر مستقیم.
توی سایت گفته که circumstantial evidence یا همون شواهد و مدارکی که به تنهایی کفایت نمیکنند شامل اثر انگشت و . . . میشن ولی وقتی که دایرکت باشن مثل اعتراف و . . . به تنهایی کافی هستن.
...
[مشاهده متن کامل]

معانی : غیر مستقیم ، فرعی ، جزئی ، ناکافی

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : circumstance
✅️ صفت ( adjective ) : circumstantial
✅️ قید ( adverb ) : circumstantially
این واژه بعنوان صفت معنی یک "چیز ضمنی و ثابت نشده" یا "بر اساس حدس و گمان" میده.
مثلا
Still, the connections are circumstantial
به این اشاره داره که هنوز روابط ( بین حالا هر چیزی مثل x و y ) کاملا ثابت نشده و بیشتر حدس و گمان هست.
مترادفش میشه:
speculative ،
غیر مستقیم
حاشیه پردازی در روانپزشکی
به نظر درست اما ثابت نشده

بپرس