صفت ( adjective )
• (1) تعریف: having the shape of a circle; round.
• مترادف: annular, curved, cycloid, round, rounded
• مشابه: curvilinear, discoid, globular, orbicular, rotund, spherical, spiral, winding
• مترادف: annular, curved, cycloid, round, rounded
• مشابه: curvilinear, discoid, globular, orbicular, rotund, spherical, spiral, winding
- I need a cake pan with a circular shape, not a square.
[ترجمه گوگل] من به یک قالب کیک دایره ای شکل نیاز دارم نه مربعی
[ترجمه ترگمان] من به یک ماهی تابه با شکل دایره ای نیاز دارم، نه یک میدان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من به یک ماهی تابه با شکل دایره ای نیاز دارم، نه یک میدان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is a circular path in the park that goes around the lake.
[ترجمه گوگل] یک مسیر دایره ای در پارک وجود دارد که دور دریاچه می چرخد
[ترجمه ترگمان] یک مسیر دایره ای در پارک وجود دارد که اطراف دریاچه می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک مسیر دایره ای در پارک وجود دارد که اطراف دریاچه می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: moving in the form of a circle or spiral.
• متضاد: eccentric
• مشابه: cyclic, looping, orbiting, revolving, rotary
• متضاد: eccentric
• مشابه: cyclic, looping, orbiting, revolving, rotary
- She moved her arm in a circular motion.
[ترجمه گوگل] دستش را به صورت دایره ای حرکت داد
[ترجمه ترگمان] او بازویش را با حرکتی دایره وار حرکت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او بازویش را با حرکتی دایره وار حرکت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of logic or reasoning, marked by the use of evidence or arguments that merely restate one's premise or hypothesis in different terms.
• مترادف: circuitous, winding
• مشابه: devious, indirect, rambling, redundant, roundabout
• مترادف: circuitous, winding
• مشابه: devious, indirect, rambling, redundant, roundabout
- Saying that "Sugar is bad for the teeth because it is harmful to them" is an example of using circular reasoning.
[ترجمه گوگل] گفتن اینکه شکر برای دندان مضر است، مصداق استفاده از استدلال حلقوی است
[ترجمه ترگمان] گفتن اینکه \"شکر برای دندان ها بد است چون برای آن ها مضر است\" مثالی از استفاده از استدلال دایره ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گفتن اینکه \"شکر برای دندان ها بد است چون برای آن ها مضر است\" مثالی از استفاده از استدلال دایره ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in mathematics, of or relating to a circle or properties of a circle.
- The line segment forms a circular arc.
[ترجمه گوگل] پاره خط یک قوس دایره ای را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان] بخش خط یک قوس گرد را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش خط یک قوس گرد را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: circularly (adv.), circularity (n.)
مشتقات: circularly (adv.), circularity (n.)
• : تعریف: a piece of printed matter, usu. commercial, that is widely distributed.
• مترادف: flier, handbill, leaflet
• مشابه: advertisement, announcement, brochure, handout, notice, placard, throwaway
• مترادف: flier, handbill, leaflet
• مشابه: advertisement, announcement, brochure, handout, notice, placard, throwaway
- There were only grocery store circulars in my mailbox today.
[ترجمه گوگل] امروز فقط بخشنامه های خواربار فروشی در صندوق پست من بود
[ترجمه ترگمان] امروز فقط یه سری مجله توی صندوق پستم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروز فقط یه سری مجله توی صندوق پستم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید