اسم ( noun )
• (1) تعریف: a closed curve along which every point is the same distance from a fixed center point.
• مترادف: ring, roundel
• مشابه: aureole, ball, cincture, circlet, circuit, corona, disk, globe, halo, hoop, round, wheel, wreath
• مترادف: ring, roundel
• مشابه: aureole, ball, cincture, circlet, circuit, corona, disk, globe, halo, hoop, round, wheel, wreath
- It's hard to draw a perfect circle without a compass.
[ترجمه مهرداد] خیلی سخته که یک دایره کامل رو بدون یه پرگار بکشید .|
[ترجمه نوشین] خیلی سخته که یه دایره عالی بدون استفاده از پرگار بکشی|
[ترجمه R.Snd] خیلی سخته که یک دایره ی بی نقص رو بدون پرگار بکشی|
[ترجمه a abadis user] خیلی سخته که یک دایره عالی رو بدون پرگار کشید|
[ترجمه N.bozorgian] این سخته که بدون پرگار یک دایره ی خوب بکشی|
[ترجمه عرفان] خیلی سخت است که یک دایره را بون پرگار کشید|
[ترجمه ترجمعه ساغر] چقدر بده که دایره به این قشنگی را کج وکله بکشی|
[ترجمه گوگل] کشیدن یک دایره کامل بدون قطب نما سخت است[ترجمه ترگمان] گرفتن یک دایره کامل بدون قطب نما دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any arrangement in the shape of a ring or circle.
• مترادف: annulus, ring, round
• مشابه: ball, circlet, halo, wheel, wreath
• مترادف: annulus, ring, round
• مشابه: ball, circlet, halo, wheel, wreath
- The children sat in a circle at story time.
[ترجمه a abadis user] در زمان داستان گویی ، بچه ها در یک دایره نشسته بودند|
[ترجمه امیر] دایره را اگر می خواهیم زیبا باشد باید با پرگار یا شابلون کشید|
[ترجمه یاسی] همیگی بین یک دایرهنشسته بودن|
[ترجمه گوگل] بچه ها موقع قصه دایره ای می نشستند[ترجمه ترگمان] بچه ها در یک دایره نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a group of people united by kinship or by common interests or goals.
• مترادف: clan, crowd, group, society
• مشابه: association, bunch, clique, club, company, coterie, fellowship, fraternity, gang, knot, ring, school
• مترادف: clan, crowd, group, society
• مشابه: association, bunch, clique, club, company, coterie, fellowship, fraternity, gang, knot, ring, school
- the family circle
[ترجمه Kimia] خانواده ی دایره|
[ترجمه جعفر] حلقه خانواده|
[ترجمه گوگل] حلقه خانواده[ترجمه ترگمان] دایره خانوادگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a sewing circle
• (4) تعریف: the people and activities of a defined social or professional context.
• مترادف: domain, field, province, sphere
• مشابه: arena, bailiwick, circuit, orbit, realm
• مترادف: domain, field, province, sphere
• مشابه: arena, bailiwick, circuit, orbit, realm
- literary circles
• (5) تعریف: a process or series of events that ends where it started, esp. such a process or series that repeats itself; cycle.
• مترادف: cycle
• مشابه: course, revolution, rotation, round, sequence, series
• مترادف: cycle
• مشابه: course, revolution, rotation, round, sequence, series
- the annual circle of the seasons
[ترجمه Army_ExoL_kdramer] محفل سالانه ی دیوانه ها|
[ترجمه گوگل] دایره سالانه فصول[ترجمه ترگمان] چرخه سالانه فصل ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: circles, circling, circled
حالات: circles, circling, circled
• (1) تعریف: to enclose within a circle.
• مترادف: encircle, ring, surround
• مشابه: belt, circumscribe, enclose, encompass, envelop, environ, gird, girdle, loop, rim
• مترادف: encircle, ring, surround
• مشابه: belt, circumscribe, enclose, encompass, envelop, environ, gird, girdle, loop, rim
- The shark circled its prey before attacking.
[ترجمه گوگل] کوسه قبل از حمله دور شکار خود می چرخید
[ترجمه ترگمان] شارک قبل از حمله، طعمه خود را می چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شارک قبل از حمله، طعمه خود را می چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to move around, as in a circle.
• مترادف: circuit, circumnavigate
• مشابه: loop, round
• مترادف: circuit, circumnavigate
• مشابه: loop, round
- The dancers circled the stage.
[ترجمه گوگل] رقصنده ها دور صحنه چرخیدند
[ترجمه ترگمان] رقصندگان روی صحنه چرخ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقصندگان روی صحنه چرخ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We circled Chicago for a long time before our plane could land.
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه هواپیمایمان فرود بیاید، مدت زیادی دور شیکاگو چرخیدیم
[ترجمه ترگمان] مدت زیادی بود که ما شیکاگو را دور زدیم، قبل از این که هواپیمای ما بتواند فرود بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدت زیادی بود که ما شیکاگو را دور زدیم، قبل از این که هواپیمای ما بتواند فرود بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to move around in a circle or circles.
• مترادف: reel
• مشابه: circuit, loop, pirouette, pivot, revolve, ring, rotate, round, turn, wheel, whirl, wind
• مترادف: reel
• مشابه: circuit, loop, pirouette, pivot, revolve, ring, rotate, round, turn, wheel, whirl, wind
- The hawk circled.
[ترجمه گوگل] شاهین حلقه زد
[ترجمه ترگمان] شاهین به دور خود چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شاهین به دور خود چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید